این آهنگ رو که شنیدم یاد مسابقه هفته افتادم. مطمئن نیستم ولی فکر میکنم آهنگی که اول یا آخر مسابقه هفته پخش میشد یه همچین چیزی بود
همیشه دلم میخواست تو مسابقه هفته شرکت کنم ولی هیچوقت نامه ننوشتم. یه بار پسر عمه ام قرار بود توی مسابقه شرکت کنه اسم من رو هم به عنوان تماشاچی داده بود. فقط مشکل اینجا بود که ساعت یک بعد از ظهر کلاس داشتم، اونم دبیرستان رازی. با اینکه میگفتن هتل رازی ولی این هتل مثل هتل کالیفرنیا بود که بیرون اومدن ازش به این راحتیا نبود همه معلما همه زنگها حاضر غایب میکردن. زنگ آخرم با «اخوت» شیمی داشتیم. کسی اخوت یادش هست؟ از اون معلمای ... بودی که دومی نداشت. ولی خداییش درس دادنش حرف نداشت
منم یه پلتیک زدم. ساعت 11 سر کلاس دینی بعد از اینکه معلم نمره های امتحان رو داد بلند شدم و خودمو با صورت پرت کردم وسط کلاس که یعنی بیهوش شدم، کلاسی که مثل حموم زنونه بود یه دفعه ساکت شد، فقط اونی که بغل پاش افتادم گفت «آقا این مرد». معلممونم که میگفت دانشجوی پزشکی هست دوید و اومد پاهامو بالا گرفت، منم مثلا به هوش اومدم و گفت «کم خونی دارم» اونم گفت «میدونم»، با خودم گفتم اگه همه دکترای ما اینجوری باشن که فاتحه ما خونده هست. خلاصه منو چهار نفری سر دست بلند کردن و بردن دفتر. یه ناظم داشتیم با یه متر و نیم قد که اسمش یادم نیست ولی نتقی از بچه ها کشیده بود که همه ازش مثل سگ میترسیدن. یه لیوان قنداب بهم دادن بعدشم با یکی از بچه ها روونه خونه شدم. کل این عملیات تا وقتی به خونه رسیدم حدود یه ساعت طول کشید. بعدش که این همکلاسیم از دید خارج شد راه افتادم طرف جام جم
نکته اول: چون بچه مثبتی بودم معلم و ناظممون باور کردن که فیلم بازی نمیکنم
نکته دوم: یکی از همکلاسیام تا آخر سال بهم میگفت غشی
نکته سوم: بین همه همکلاسیام تا امروز فقط شهباز میدونست که اون روز فیلم بازی کردم
نکته چهار: خدا بیامرزه منوچهر نوذری رو
نکته آخر: پسر عمه ام یکی از دو شرکت کننده رزرو بود و توی مسابقه شرکت نکرد!!!؛
Florent Pagny - La ou je t'emmenerai
C'est au bout du regard
در امتداد نگاه است
Là ou les bateaux quittent la mer
جایی که قایقها از دریا خارج میشوند
Là, où l'horizon est tellement plus clair
جایی که افق کاملا واضح است
Sous la belle étoile celle qui te dit que la vie ici
زیر ستاره زیبایی که به تو میگوید اینجا زندگی
ne sera jamais rien que ton amie
هرگز چیزی نخواهد بود جز معشوقت
.
.
C'est au fond de tes yeux
در عمق چشمانت است
là, où le monde effleure tes rêves
جایی که دنیا رویاهایت را نوازش میکند
Là, où le bonheur n'est plus un mystère
جایی که دیگه خوشبختی راز نیست
.
.
C'est là que je t'emmènerai sur la route
روی جاده ای که ترا خواهم برد
et si le soleil le savait
اگر خورشید میدانست
mais j'en doute, il viendrait
بدون تردید می آمد
Là, où je t'emmènerai
جایی که ترا خواهم برد
Aucun doute, il s'inviterait
بی شک خودش را دعوت میکرد
pour nous éclairer
برای نور افشانی به ما
.
.
Nous longerons la mer
بر کناره دریا میگذریم
nos vie couleront sans un hiver
زندگیمان بدون زمستان میگذرد
comme un matin d'été, un courant d'air
مثل یک صبح تابستان، یک نسیم
Et tout au long de ta vie
و در تمام زندگیت
que s'écarte les nuages
ابرها برای تو راه باز میکنند
je serais là à chaque fois que tu auras besoin de moi
من آنجا خواهم بود هر وقت که تو به من نیاز خواهی داشت
Regarde là-bas
آنجا را نگاه کن
.
.
C'est là que je t'emmènerai sur la route
آنجاست جاده ای که ترا خواهم برد
et si le soleil le savait
و اگر خورشید میدانست
mais j'en doute, il viendrait
بی شک می آمد
Là, où je t'emmènerai
جایی که ترا خواهم برد
Aucun doute, il s'inviterait
بدون شک خودش را میهمان میکرد
pour nous réchauffer
برای گرم کردن ما
pour nous accompagner
برای همراهی ما
.
.
Là où je t'emmènerai
جایی که ترا خواهم برد
Aucune peur, ni aucun doute
هیچ ترسی، هیچ تردیدی نیست
Le monde est toujours en été
همیشه تابستان است
Pas de douleur et pas de déroute
بدون درد، بدون شکست
C'est là que je t'emmènerai
جایی که ترا خواهم برد
Sur ma route
روی جاده خودم
pour te réchauffer et te protéger
برای گرم کردن و محافظت کردنت
Sans t'étouffer
بدون اینکه احساس خفگی کنی
Je t'emmènerai
ترا خواهم برد
مراسم از صبح شروع شد. اینجا ژاک شیراک برای آخرین بار به عنوان رئیس جمهور فرانسه روی پلکان کاخ الیزه به استقبال کسی میاد. بعد این دو نفر یه جلسه خصوصی نیم ساعته داشتن و از جمله ژاک شیراک کد سری سلاح های هسته ای فرانسه رو به سارکوزی تحویل داد
بعد هم رئیس جمهور جدید رئیس جمهور قدیم رو بدرقه میکنه. نمیدونم باید گفت «دیو چو بیرو رود فرشته درآید» یا «کله پز برخواست سگ جایش نشست»! یا شایدم «سگ زرد برادر شغاله»؛محل برگزاری انتخابات در شهرهای بزرگ معمولا مدارس ابتدایی هست و در شهرهای کوچیک ساختمان شهرداری. مثلا حوزه ای که من رفتم یه مدرسه ابتدایی بود و شش تا دفتر داشت و هرکس باید به دفتر ذکر شده در کارتش میرفت
بعد از انداختن رای مامور به طور سنتی میگه: «رای داد(*)». بعدش رای دهنده توی لیست جلو اسمشون رو امضا میکنن
؛(*): [il/elle] a voté ؛
ساعت 19 وقت رای دادن توی این حوزه تموم شد. افرادی که دور اون سه تا میز سمت چپ عکس نشستن داوطلب هایی هستن که آماده هستن آرا رو بشمرن. اونا طی روز برای این کار ثبت نام کردن. اینجا اینطوری نیست که شمردن آرا پشت درهای بسته انجام بشه. هرکسی هم که بخواد میتونه بیاد و تماشا کنه. سمت راست تصویر مسئولین حوزه رو میبینین که دارن آرا رو از صندوق درمیارن و شمارش میکنن. این آرا باید با تعداد امضاهای توی لیست بخونه. بعد رای ها رو به دسته های صدتایی تقسیم میکنن و به دواطلبها میدن که شروع کنن به شمارش
هر تیم شمارش از چهار نفر تشکیل شده. یه نفر پاکت رو باز میکنه و رای رو درمیاره و نگاه میکنه و میده دست نفر دوم. اون فرد رای رو بلند میخونه و روی بقیه رای ها میذاره. اون دونفر دیگه هم رای رو روی کاغذهای مخصوصی که دارن علامت میزنن. بعد از تموم شدن آرا باید این دوتا لیست که دونفر پر کردن باهم بخونه. آرا باطله هم باید توسط مسئول حوزه دیده بشه و ثبت بشه. توی بعضی پاکتها دوتا رای بود. توی بعضی اسم کاندیداهای دور اول و توی یه دونه دیدم یه کاغذ پر فحش، که این داوطلبها حق ندارن اونو بخونن و بلافاصله برش میگردونن توی پاکت و مسئول حوزه رو صدا میکنن
بعد از شمردن همه آرا و چک کردن مجموع آرا، مسئول حوزه آمار رسمی حوزه اش رو اعلام میکنه. روی تابلو میبینین که توی این حوزه 1144 نفر ثبت نام کرده بودن. از این تعداد 943 نفر رای دادن. 29 رای باطل اعلام شد. نیکولا سارکوزی 230 رای و سگولن روایل 684 رای آوردن. این استان و کلا بخش غربی فرانسه به طور سنتی طرفدار احزاب چپ هستن و این آمار عجیب نبود. در ضمن این مسئول حوزه که میبینین خودش نماینده مجلس استان هست
کل مرحله شمارش آرا از لحظه پایان زمان رای گیری یک ساعت و ربع طول کشید. یعنی ساعت 20:15 نتیجه رسمی حوزه معلوم بود. نکته دیگه هم اینکه عکس گرفتن از این مراحل برای من ممنوع بود. یعنی برای عکس گرفتن یا باید کارت خبرنگاری داشت یا از شهرداری مجوز گرفت که خوب من هیچکدومو نداشتم. یه حوزه دیگه که رفته بودم بهم اجازه ندادن عکس بگیرم. ولی اینا نمیدونستن. منم اول یه نیم ساعت خیلی مودب گوشه کلاس نشستم و فقط لبخند ژوکوند تحویلشون دادم. بعد یه موقع که رای دهنده نبود ازشون اجازه خواستم فقط یه دونه عکس از صندوق بگیرم. اینام یه خورده ازم سوال جواب کردن و باهم حرف زدن و فهمیدم اینا خبر ندارن که باید مجوز مخصوص داشت و بهم اجازه دادن عکس بگیرم. منم دیگه شروع کردم و یا علی. درعوض موقع شمارش آرا که برگشتم پیششون براشون گز قم بردم که خر کیف شدن. از بین شیرینی هایی که من تاحالا به خورد فرانسویا دادن به نظر میاد از گز بیشتر خوششون میاد
بعد از اعلام نتایج سراسری و وقتی که معلوم شد نیکولا رئیس جمهور بعدی فرانسه هست جوونهای طرفدار احزاب چپ توی خیابونای رن راه افتادن و آبجو خوردن و شعار دادن «نیکولا ول کن، فکتو ببند»؛
-------------------------
حالا که سارکوزی رئیس جمهور شده باید ببینیم باید چه خاکی تو سرمون کنیم. تقریبا همه ایرانیایی که من میشناسم میگن سارکو یه جهود نژادپرست هست. درواقع مادرش یهودی هست و پدرش مجار. نظر شخصی من اینه که سارکو برای ایرانیا زیاد دردسر ساز نیست. اون خارجیایی که فرانسویا از دستشون عاصی شدن سیاه پوستهایی هستن که قاچاق میان فرانسه و کار و زندگی غیرقانونی دارن و بعدش کل خانواده شون رو میارن. علیرغم همه مخالفت هایی که باهاش میشه من فکر میکنم سارکو میتونه یه تکونی به اقتصاد فرانسه بده. اگرچه باید منتظر اعتصابات زیادی هم باشه
ولی صادقانه بگم سارکوزی منو یاد احمدی نژاد میندازه. بعد از نتایج توی خیابون جلوی یه مغازه وایساده بودم و سخنرانیش رو گوش میدادم. یکی از فرانسویا یه همچین چیزی گفت: یعنی ما باید یه رئیس جمهور داشته باشیم که یه متر و شصت سانت قدشه؟
شاد باشین
رن-16 اردیبهشت 86