افشین در سرزمین گلها
Afshin au pays des Gaulois
۱۳۸۶ شهریور ۵, دوشنبه
سفر جنوب -3- بازگشت
سلام

در ادامه سفر (قسمت اول، قسمت دوم) یه سر رفتیم موناکو. موناکو یه کشور فسقلی هست، فسقلی یعنی واقعا فسقلی به عنوان یه کشور. سه کیلومتر در پانصد متر، تقریبا دو برابر مساحت نمایشگاه بین المللی تهران یا یک و نیم برابر مساحت بازار تهران. جمعیت کشور حدود 32 هزار نفر با 125 ملیت مختلف هست که از این تعداد تنها بیشتر از 6 هزار نفر ملیت موناکویی دارن، بزرگترین جمعیت ساکن موناکو ملیت فرانسوی (بیشتر از 10هزار نفر) دارن. طبیعتا سوالی که الان تو سرتون هست اینه که آیا ایرانی هم اونجا هست؟ جواب مثبت هست، طبق آماری که پیدا کردم 70 ایرانی ساکن موناکو هستن

اینم بندر موناکو و اون بالای تصویر هم قصر پرنس. موناکو از سال 1297 میلادی یه کشور-شهر آزاد بوده و از سال 1911 نوع حکومتش «مشروطه سلطنتی» هست. رئیس حکومت «پرنس موناکو» هست، و قدرت اجرای کشور در دست وزیر کشور هست، این وزیر فقط درمقابل پرنس جوابگو هست. طبق قراردادی که در سال 1930 بین موناکو و فرانسه امضا شده وزیر کشور یه شهروند فرانسوی (معمولا استاندار یا سفیر) هست که توسط پرنس انتخاب میشه. هیئت دولت شش عضو و مجلس 24 عضو دارن

بالای کاخ پرنس یه پرچم در اهتزار هست، وقتی پرنس در کاخ باشه پرچم بالا هست و وقتی پرنس کاخ رو ترک کرده باشه پرچم رو پایین میارن. ظاهرا وقتی این عکس رو گرفتم پرنس در قصر شرف حضور داشتن. حالا اگه پرچمو نمیبینین زیاد نگران نشین، با این اندازه که هیچی با سایز بزرگم به زور معلوم هست

اینجا کازینو معروف «مونت کارلو» هست. میگن مورچه چیه که کله پاچه اش چی باشه قضیه موناکو هست. یه کشوری که کلش یه چیزی حدود 2 کیلومتر مربع هست ده تا محله داره که مونت کارلو یکی از این محلات هست

کل موناکو یه مرکز تفریحی بزرگ هست، این کازینوی معروفش هست، یه فستیوال سیرک معروف هم داره، مسابقات اتوموبیل رانی فرمول یک و تنیس اوپن مونت کارلو هم که مرتب برگزار میشن، سواحل و سایر مراکز تفریحی هم که جای خود دارن

اینجا هم نمونه ای ماشینهایی رو میبینین که جلوی یه هتل پارک شدن. مطمئن نیستم ولی فکر میکنم دولت مالیات برامد کمی میگیره و درنتیجه خیلی از افراد پولدار برای زندگی اینجا میان. کوچک بودن کشور و درآمد بالا باعث شده که سطح زندگی شدیدا بالا بره. برای نمونه آگهی های خونه رو پشت ویترین یه مشاور املاک نگاه کردم. ارزونترین چیزی که دیدم یه آپارتمان چهل متری بود به قیمت یک میلیون و دویست و پنجاه هزار (000 250 1) یورو ناقابل
درضمن توی این یکی دو ساعتی که تو موناکو بودیم بیشتر از کل سفر توی فرانسه پلیس دیدم

بعد هم رفتیم «گرونوبل» و مزاحم علی شدیم. گرونوبل یه شهر محصور شده در غرب رشته کوههای آلپ فرانسه هست. دور تا دور شهر توسط کوههای زیبا پوشیده شده. آلپ واقعا زیبا هست، با صخره های بلند و آبشارهای کف کرده و دریاچه های آبی و جنگل های سبز و خونه های کوهستانی چوبی و مزارعش که گاوها با خیال راحت توشون میخورن و نشخوار میکنن

همونطور که گفتم گرونوبل کوهستانی هست و توی این عکس تله کابین شهر یا به قول علی «زنگوله ها» رو میبینین. خود شهر چیز دیدنی خاصی نداره ولی گردشگاه های خارج شهر زیاد و قشنگی داره. این شهر یکی از دانشجویی ترین شهرهای فرانسه با چیزی حدود 150 هزار دانشجو هست و انصافا کمپوس بزرگی داره. بعضی از دانشکده هاش از معتبرترین دانشکده های فرانسه هستن. مورد دیگه اینکه سیمان توی این شهر اختراع شده و الان هم یه موزه و مرکز تحقیقاتی بزرگ درمورد سیمان توی این شهر فعال هست، در ضمن تقریبا تمام بخش مدرن شهر از سیمان ساخته شده

ایستگاه بعدی ژنو بود. درمور ژنو قبلا یه بار اینجا نوشتم. اون دفعه توی تعطیلات ژانویه بود و «کاخ ملل» تعطیل بود. اینبار هدف ما از رفتن به ژنو فقط همینجا بود و مهمون بلند پایه با نشون دادن کارت شناساییش ما رو از وایسادن ته یه صف دراز راحت کرد و یه راست رفتیم تو. برای بازدید از این مجموعه تورهای ارگانیزه دارن و ما هم دویدیم تا به تور فرانسه زبان برسیم. خود کاخ چیز خاصی نداره، یه مقدار اسم و تاریخ و تعداد رو میگن و اشیا هدیه شده رو نشون میدن. یکی از این هدیه ها تعدادی پرنده اهدایی امپراطور ژاپن بودن که سالها هست توی این باغ آزادانه زندگی میکنن. راهنما اسمشون رو گفت ولی من نفهمیدم چه پرنده ای رو میگه، بعضیام گفتن که اون پرنده ها رو توی باغ دیدن ولی من که پرنده خاصی به چشمم نخورد، احتمالا اینا قبلا کلاغ نداشتن

در این سالن تعدادی از قطعنامه های سازمان ملل و قبل از اون جامعه ملل درمورد حقوق بشر رو تصویب کردن. دیوارهاش هم توسط یه نقاش اسپانیایی با موضوعات انسانی و حقوق بشر نقاشی شده بود. چیزی که اینجا یاد گرفتن درمورد آرم سازمان ملل بود. اگه به نقشه جهان که توی آرم سازمان ملل هست دقت کنین میبینین که از سمت قطب شمال کره زمین رو نشون میده، فلسفه اش این هست که قطب شمال جایی هست که تحت حاکمیت هیچ کشوری نیست. میدونین که قطب جنوب بین هشت کشور تقسیم شده

این صندلی بزرگ با یه پایه نصفه رو یه ان جی او اینجا گذاشته. این ان جی او هدفش ممنوعیت تولید و استفاده از مین های ضد نفر هست و این صندلی هم نماد آدمی هست که پاش روی مین ضدنفر رفته و معلول شده




توقف آخر هم شهر روشنایی، پاریس بود. این ساختمونی که میبینین «آکادمی ملی موسیقی» یا «اپرا» معروف پاریس هست. قبلا دوبار اینجا اومده بودم ولی هر دوبار برای بازدید بسته بود. این ساختمان یکی از قشنگترینها از نظر تزیینات در سبک خودش هست

واینم مزخرف ترین سالن مجموعه. ستونها و تزیینات چوبی هستن با روکش طلا. یادتون هست که «مزخرف» یعنی «طلاکاری شده»؟

مورد آخر هم اینکه اینجا همون جایی هست که ناصرالدین شاه بعد از دیدن بالرینهای فرانسوی تعداد 100 یا 150 دست لباس باله برای زنای حرمش میخره که خوب بعدا معلوم میشه همه شون برای اون بوم غلتونها اندورنی ملوکانه یه سر سوزن کوچیک بودن

بعدشم برگشتیم خونه

خسیس یا غیر خسیس یه آمارم از هزینه های جاده ایمون بدم بد نیست. در این سفر که حدود 3100 کیلومتر رانندگی کردیم حدود 400 یورو بنزین زدیم و حدود 125 یورو عوارض راه دادیم، البته کمتر از نصف مسیر رو از اتوبانهایی رفتیم که عوارض داشتن و بقیه رو از جاده های معمولی یا اتوبانهای مجانی استفاده کردیم

از پاریس که بگذریم در کل مسیر سفر در خاک فرانسه مجموعا ده تا پلیس ندیدم. با اینحال حتی یه بار هم نه کسی جلوم پیچید، نه موردی پیش اومد که مجبور شم بکوبم رو ترمز. تنها موردی که توی جاده ها داشتم این بود که بعضی وقتا تابلوهای خروجی شون کمتر از چیزی بود که انتظار داشتم. یعنی بعضی وقتا فقط یه تابلو خروجی هست و اگه تابلو خروجی رو نبیبنی دیگه رفتی که رفتی. به همین خاطر یه بار تو حومه پاریس بیشتر از یه ساعت داشتم دور خودم میچرخیدم تا مسیرو پیدا کنم

بقیه عکسها رو هم مثل همیشه میتونین اینجا ببینین

موفق و شاد باشین

برچسب‌ها: , , ,

۱۳۸۶ مرداد ۲۰, شنبه
سفر جنوب -2- ساحل فیروزه
سلام

طبق معمول تشکر میکنم که کسانی که بهم لطف داشتن و معذرت میخوام به خاطر تاخیر و از این حرفا. بعدشم علیرغم میل باطنیم تصمصم گرفتم اندازه عکسها رو کوچکتر و تعدادشون رو بیشتر کنم، چون برای افرادی که تو ایران هستن دیدن عکسهای بزرگ سخت هست

در ادامه سفر به گوشه جنوب شرقی فرانسه رفتیم. فرقی که اتوبانهای این قسمت با بقیه راه داشتن این بود که عوارضی ها خیلی نزدیک به هم بودن، یعنی هر 30 یا 40 کیلومتر یه عوارضی بود! در حالی که مثلا از رن تا پاریس که حدود 300 کیلومتر هست فقط یه عوارضی هست که یه دفعه 30 یورو طلب میکنه! ولی اینجا هی 2 یورو و 5 یورو و 7 یورو میگرفتن

.نتونستم از ایستگاه های عوارض عکس بگیرم ولی روش پرداخت پول هم متنوع و جالب هست، یه سری گیشه های معمولی هستن که مامور توش نشسته، یه سری باید با کارت اعتباری پول داد، یه سری باید سکه ریخت تو دستگاه و یه سری هم کارتهای اعتباری مخصوص پرداخت عوارض اتوبان هستن و وقتی به یه عوارضی میرسیم میتونیم بسته به اینکه ترجیح میدیم چطوری پول پرداخت کنیم یا اینکه کدوم صف کوتاهتر هست مسیرمون رو انتخاب کنیم. یه بار توی یکی از گیشه ها که باید سکه توش بریزیم خانمی که توی ماشین جلوییم بود دید به اندازه کافی سکه نداره، درنتیجه اومد و از من سکه خواست، خب پیش میاد دیگه



اسم این استان «ساحل فیروزه»* هست که علتش رو میتونین توی این عکسها ببینین. مطمئن نیستم ولی فکر میکنم علت این رنگ روشن آب، آهکی بودن سنگهای کف دریا و زلال بودن آب باشه. سواحل معروف مدیترانه ای فرانسه متعلق به همین استان هست

Côte D'Azur*



توی بیشتر شهرهای فرانسه، مخصوصا شهرهای توریستی چهارتا پرچم رو کنار هم میبینم، پرچم اتحادیه اروپا، فرانسه، استان و شهری که توش هستیم. توی این عکس هم اون پرچم زرد و سرخ پرچم استان هست و اون یکی پرچم متعلق به شهر «کن» هست


یه توضیح درمورد اسم این شهر بدم، من خودم توی ایران که بودم فکر میکردم تلفظ درست این شهر «کان» هست ولی برای حفظ عفت عمومی توی رسانه های عمومی ما «کن» ذکر میشه، ولی وقتی اومدم اینجا فهمیدم که نه، این شهر جنوب فرانسه با فستیوال فیلم معروفش همون «کن»* هست، در عوض یه شهر دیگه در شمال فرانسه وجود داره که اسمش «کان»** هست. در هر حال اگه اومدین فرانسه مواظب باشین قطارو عوضی سوار نشین که فاصله این تو شهر یه چیزی حدود 1100 کیلومتر هست

*Cannes

**Caen

اینم بلوار معروف کن با درختهای نخلش. خیلیا نمیدونن که توی فرانسه هم درخت نخل پیدا میشه، تازه یه چیز دیگه کشف کردم: تو جنوب فرانسه برنج هم کشت میشه


و اینم «کاخ فستیوالهای کن»، محل برگزاری فستیوال فیلم کن. مشتاقان سینما رو هم میبینین که میرن روی فرش قرمز و درحالی که خودشونو براد پیت و آنجلیا جولی فرض میکنن عکس یادگاری میگیرن. از شما چه پنهون منم یه دونه عکس گرفتم

در بیشتر شهرهای توریست فرانسه از این به اصطلاح «مجسمه های زنده» هم پیدا میشه. کار اینا این هست که از مردم پول میگیرن و اجازه میدن که باهاشون عکس بندازن، اگه بهشون پول ندین همینطوری ثابت وایمیستن و بعضی وقتا هم جلوی صورتشونو میگیرن، ولی اگه بهشون پول بدین میتونین بغشون وایسین و اونام براتون ژست میگیرن تا عکس بندازین


ساختمانی که توی این عکس یه مقدارش معلوم هست «دژ سلطنتی»* هست. اینجا یه قلعه توی یه جزیره در فاصله چند کیلومتری ساحل کن هست. چیزی که این قلعه رو معروف کرده زندانش هست. توی این دژ شش تا سلول برای زندانی های خاص بود. هر سلول مساحتی حدود 20 تا 25 تر مربع داشت و توی هر سلول هم یه شومینه بزرگ و یه دستشویی اختصاصی -البته به سبک لویی چهاره- بود. زندانی خاص یعنی بلند پایه، مثلا بعضی از کشیش های بلند پایه رو اینجا زندانی کرده بودن

*FORT-ROYAL


معروفترین زندانی این زندان کسی بود که به عنوان «مرد با ماسک آهنی»* شناخته شده. درمورد این زندانی افسانه زیاد هست. آنچه افسانه ها میگن -که معلوم نیست چقدرش واقعیت و چقدرش خیال هست- اینه که این زندانی بیش از 30 سال رو در زندان سپری کرده، به دستور شخصی لویی چهاردهم زندانی شده بود، اسمش و رسمش معلوم نبوده و همیشه ماسک آهنی به صورت داشته. هنوز بعد از گذشت بیشتر از 300 از مرگش در زندان باستیل هنوز معلو م نیست این شخص کی بوده. بیش از 60 شخصیت تاریخی رو به این زندانی نسبت میدن، از جمله برادر دوقلوی لویی چهاردهم. نکته آخر هم اینه که اسم سلولش «تالار اصفهان» بوده. ظاهرا در دربار لویی چهاردهم استفاده از اسامی مربوط به ایران سابقه داشته ولی من تاحالا به مورد دیگه ای برخورد نکردم



بعد رفتیم «نیس» و مزاحم مجید شدیم


اینم چندتا عکس از شهر نیس. نیس یه شهر فشرده شده بین دریا و کوه هست. قسمت معروف و توریستی نیس کنار ساحل طولانیش هست و بقیه شهر داخل دوتا دره و روی کوه های مشرف به این دوتا دره ساخته شده. میبینین که محیط نسبتا گرم و خشک هست و هوا هم کمتر از چیزی که انتظار داشتم شرجی بود. به علت همین آب و هوا این شهر مسن ترین شهر فرانسه هست، یعنی تعداد زیادی از فرانسوی ها بعد از بازنشستگی برای زندگی به این شهر میان. سیستم حمل و نقل شهری و خیابانهای شهر تعریفی نداشت -البته با معیارهای شمال فرانسه- و ترافیکش یه چیزی درحد تهران بود. وضعیت رانندگی هم همینطور. کلا این قسمت از فرانسه بیشتر به ایتالیا شبیه هست. هم محیط، هم معماری و هم اخلاق مردم. تعداد مهاجران خارجی هم زیاد هست. از جمله چیزی حدود 3000 نفر ایرانی



این یکی از کلیساهای قدیمی بود که محرابش دقیقا به سبک کلیساهای اسپانیایی هست اینم کلیسای ارتودکس روس. تقریبا توی تمام شهرهای بزرگ یه کلیسای روسی وجود داره با گنبدهای متعدد پیازی شکل و گاها مطلا



و درنهایت یه زوج خوشبخت رو میبینین که در روز 07/07/07 رسما ازدواج کردن. من فقط نگران خواهر داماد بودم که داشت خودشو خفه میکرد


به سادگی ماشین عروس دقت کنین. من تاحالا تو فرانسه ماشین عروسی ندیدم که تزییناتش خیلی بیشتر از این باشه. معمولا چندتا گل روی دستگیره ها یا روی کاپوت هست و یه مقدار تور و یا چندتا بادکنک و همین و بس



فقط یه چیز بگم دلتون برام کباب بشه، چون این مهمون بلندپایه بنده شنا بلد نیست هیچ علاقه ای هم به دریا رفتن نداره، درنتیجه من بعد از این همه مدت که اومدم ساحل مدیترانه نتونستم حتی پامو رو ساحل بزارم، بقیه اش پیشکش


بقیه عکسهام رو هم میتونین اینجا ببینین

موفق باشین

برچسب‌ها: , , ,

۱۳۸۶ مرداد ۱۰, چهارشنبه
سفر جنوب -1- تا مونپلیه
سلام
خوب بعد از یه غیبت طولانی برگشتم. اول باید تشکر کنم از کسانی که تو این مدت به طرق مختلف بهم لطف داشتن و از غیبتم نگران شده بودن، بعد باید تصریح کنم که گرفتار زن و زندگی نشدم

توضیح اینکه تو این مدت کجا بودم اینه که امتحان داشتم هوارتا، عجالتا درمورد نتایجشون صحبت نکنم سنگین ترم. بعدشم یه مهمون بلندپایه داشتم و در مدت یه ماهی که اینجا بود مناصب مهم زیادی داشتم: راهنما، مترجم (از پزشکی تا بانکی)، راننده، آشپز، تعمیرکار و ... طوری شده بود که وقت نمیکردم هفته ای یه بار حتی ایمیل چک کنم. بعدشم اینترنتم قطع شد و چند هفته بدون اینترت بودم، بعد از اونم شروع کردم به یه سری کارای تعمیراتی توی خونه که هنوزم تموم نشده. درنتیجه تو این مدت نتونستم چیزی بنویسم

در همین مدت یه مسافرت تقریبا یه هفته ای داشتیم به جنوب فرانسه که ادامه این پست درمورد اون هست
من مدتها بود که دلم میخواست این پل رو از نزدیک ببینم. من فقط کوتاهترین مسیر به جنوب رو انتخاب کردم و به طور کاملا اتفاقی این پل هم توی مسیر بود و من نمیدونستم! این پلی که میبینین بزرگترین پل فرانسه هست. توی عکسایی که گرفتم بزرگی ابعادش معلوم نیست ولی دو و نیم کیلومتر طولش هست و بلند ترین پایه هاش یه چیزی حدود 350 متر ارتفاع دارن که یعنی بلندتر از برج ایفل. این ارتفاع پایه پل در نوع خودش رکورد جهانی هست. میتونین اطلاعات کاملتر رو اینجا بخونین. درضمن عوارض رد شدن از روی این پل هفت یورو هست



اولین شهری که شب توقف کردیم مونپلیه* بود. درست یه هفته قیل از مسافرت یه دانشجوی چینی که بعد از یه سال برگشته بود رن بهمون گفت مونپلیه زشته! ولی انصافا شهر قشنگی بود، به روایتی قشنگترین شهر فرانسه بعد از پاریس هست، البته با خصوصیات جنوب. شهرهای حاشیه جنوبی فرانسه با بقیه جاها یه مقدار فرق دارن، بیشتر شبیه ایتالیا و اسپانیا هستن. هم مردمشون هم معماریشون، البته تو این چند روز نمیشه مردمو شناخت، کلا معروف هستن که مردم جنوب مردم گرمی هستن ولی وقتی بهشون احتیاج داری تنهات میزارن! برعکس مردم شمال معروف هستن که دیر با آدم قاطی میشن ولی دوستیهاشون عمیق هست
معماریشون هم خیلی شبیه ایتالیا بود البته بازم ا استیل کمابیش فرانسوی. یکی از مشخصات این قسمت رنگ سقف ها هست. اینجا برای پوشش سقف خیلی از ساختمونا از سفال نارنجی استفاده میکنن در حالی که در شمال از سنگهای نازک و صاف و عموما سیاه (آردواز واقعی) استفاده میکنن
*Montpellier

دیگه اینکه ساختمانها اینجا تماما از سنگ و مخصوصا سنگ آهک هستن، من حتی یه خونه چوبی در جنوب ندیدم در حالی که در شمال فرانسه بسیاری از محلات قدیمی ساختمانها تمام یا قسمتیشون از چوب هستن


فرق دیگه ای که توی این عکس هم میبینین پوشش گیاهی هست. اینجا درختهای مناطق گرمتر مثل نخل و سرو رو میبینین. یکی از درختهایی که انتظار داشتم ببینم ولی به چشمم نخورد بلوط بود. بلوط یه درخت مدیترانه ای هست که توسط رومیها در زمان تسلطشون به اروپا در کل قاره پخش شد و در مثلا آلمان حتی به نوعی به صورت درخت ملی دراومد

این ساختمونی که میبینین قدمی ترین دانشکده پزشکی دنیا هست. ظاهرا در قرن سیزدهم یکی از پاپها این دانشکده رو تاسیس میکنه. ساختمونی که میبینین دو قسمت داره، قسمت سمت راست یک کلیسا هست و قست سمت چپ دانشکده پزشکی. ظاهرا ماجرا به این صورت بوده که کلیسای کاتولیک به ارزش دانش پزشکی پی برده بوده ولی به دلیل محدودیتهای دینی از جمله ممنوعیت تماس با خون خودشون نمیتونستن به آزمایشات پزشکی مثلا تشریح دست بزنن. درنتیجه میان و این دانشکده رو در کنار کلیسا تاسیس میکنن و اونو از نظر مالی پشتیبانی میکنن و در عوض از دستآوردهای اون بهره میبردن. این دانشکده غیر از یه دوره در زمان انقلاب فرانسه همیشه دانشکده پزشکی بوده و هست

یه چیز جالب که اینجا دیدم و قبلا ندیده بودم پنکه هایی بودن که یه مخزن آب داشتن و آب رو اسپری میکردن. البته این سیستم چیز عجیبی نیست، همون کولر آبی خودمونه ولی دیگه اینطوریشو ندیده بودم

یکی از چیزایی که توی خیلی از شهرهای فرانسه دیدم فواره های این مدلی هست. این فواره ها حوضچه روی سطح زمین ندارن و آب از سوراخهای روی زمین خارج میشه و دوباره از سطح سوراخ سوراخی که هست برمیگرده توی مخزن. خیلی وقتا بچه ها رو میبینین که برای خنک شدن و بازی کردن میرن وسط این فواره ها و ورجه ورجه میکنن که خوب این ساعتی که ما اینجا بودیم هنوز خنک بود برای این کارا. یه چیز دیگه اینکه با اینکه مونپلیه هوای آفتابی داره ولی تقریبا تمام مدت از سمت دریا نسیم میاد و به همین دلیل نه شرجی هست نه گرم و درنتیجه یکی از بهترین هوا های فرانسه رو داره


یکی از چیزایی که در جاهای توریستی فرانسه به نسبت زیاد دیده میشه نقاش های خیابونی هستن مثلا در پاریس یکی از قسمتهای کنار رودخانه سن پاتوق این نقاشها هست، یکی از دوستام هفته قبل تو پاریس برای یه طرح از صورت خواهرزاه اش 30 یورو داد آخرشم راضی نبود و نمیخواست پول بده، میگفت شبیه نشده، اتفاقا به نظر منم نقاشی قشنگتر از اصلش شده بود
اینجا هم یه کلاس نقاشی بود و اون آقاهه که با شلوار راه راه و کلاه حصیری مدل شده خودش معلم کلاس بود






درنهایت هم از «غار دوشیزگان» بازدید کردیم. این غار یه غار آهکی خیلی قشنگ هست در چهل کیلومتری شمال مونپلیه هست که به خوبی نگهداری و آماده بازدید شده. تالار اصلی غار که اینجا عکسشو میبینین سالنی به ارتفاع 40 متر هست. چون ما آخرین گروهی بودیم که از غار بازدید میکردیم مقیاس انسانی ای توی عکسهام نیستن که بزرگی تالار رو متوجه بشین ولی تالار بزرگ که به کلیسای جامع معروف هست واقعا قشنگ هست. این غار هم مثل غارهای دیگه آهکی مملو از استالاتیت و استالاگمیت و مجسمه های طبیعی کوچک و بزرگ هست که معروفترین اونها همین مجسمه ای هست که مثل تندیس مریم مقدس هست

راهنما هم که کلی داستان و افسانه از کشف غار تعریف کرد و برای هم مجسمه یه قصه سرهم کرد. می گفت اولین کاوشگرای غار در فاصله 300 متری دهانه غار یه اسکلت خرس پیدا کردن و این خرس رو اولین کاشف غار میدونن. اسم غارهم متاثر از یکی از همین داستانها هست ولی من که دوشیزه ای ندیدم

اینجا هم مثل اغلب جاهای توریستی فرانسه یه مجموعه کامل و بی نقص بود، همه چیز مرتب و منظم و به جا، پارکینگ اختصتصی، راهنمای مجرب، فروشگاه فروش کتاب و کارت پستال و یادگاری، رستوران، محل استراحت، دستشویی و ... و کل مسیر پله گذاری و نرده گذاری و نورپردازی شده بود
میدونستین توی ایران حتی بزرگترین موزه ما یه دونه کتاب راهنما نداره، در حالی که اینجا هر سایت توریستی که برین دهها کتاب به زبانهای مختلف درمورد محل و منطقه وجود داره و ده ها مدل کلاه و تی شرت و سکه و گردنبند و تابلو و ... برای فروش موجود هستن. من الان داشتم حساب میکردم دیدم خودم تو این مدتی که اینجام بیشتر از صد یورو فقط برای کتابهای راهنما خرج کردم
.
خوب فعلا بسه، بقیه عکسا رو میتونین اینجا ببینین. بقیه سفر هم در قسمت بعد
رن - 15 مرداد 86

برچسب‌ها: ,