افشین در سرزمین گلها
Afshin au pays des Gaulois
۱۳۸۶ خرداد ۱۸, جمعه
جایزه بزرگ رن
تقریبا از یه هفته پیش این بلندگوها رو روی تیرهای برق نصب کرده بودن، من همش تو فکر بودم اینا برای چیه؟ حدس اولم این بود که بازم تظاهرات داریم. ولی معمولا تظاهر کننده ها بلندگوهاشون بالای ماشیناشون هست در نتیجه احتمالا یه ربطی به شهرداری داره، ولی شهرداری هم معمولا خبر میده اگه بخواد مراسم برگزار کنه که من چیزی ندیده بودم. خلاصه به نتیجه نرسیدم
دیروز بعد از ظهر دیدم بوی خوشی داره از پنجره میاد، یه لحظه یاد مایشگاه کتاب افتادم با اون همبرگرهای ذغالیش. رفتم دم پنجره دیدم این بار پایین خونه منقلی رو میبینین بار گذاشته و مشغول سوسیس سرخ کردن هست. بازم تعجب کردم، چون تاحالا ندیده بودم که از این چیزا بفروشه. بعدشم صدای بلدگوها دراومدن، حرفا رو متوجه نمیشدم. فکر کردم سخنرانی کاندیداها باشه، ولی اینم منطقی نبود. دیگه تحملم تموم شد و گفتم باید برم بیرون ببینم چه خبره
رفتم تو خیابون و این شبه پرچم رو دیدم که فهمیدم از مراسم رسمی ورزشی شهرداری هست. بازم تعجب کردم چون اینجور برنامه های ورزشی همیشه شنبه و یکشنبه هست نه پنجشنبه اون ساعت هشت شب! مثلا سالی یه روز دو همگانی، دو روز اسکیت سواری عمومی، یه روز دوچرخه سواری عمومی، یه روز شنای عمومی، یه روز گلف هست و احتمالا چیزهای دیگه هم هست که من خبر ندارم. شاید یه پست دیگه عکسهام رو از اسکیت سواری هم بذارم ببینین
داشتم همینطوری دور خودم میگشتم ببینم چه خبره که یه دفعه این دوچرخه سوارا رو دیدم. ولی اینا قیافه هاشون حرفه ای تر از اون بود که از این ورزشهای همگانی باشه
خلاصه سوال کردم و فهمیدم مسابقه «جایزه بزرگ دوچرخه سواری رن» هست. البته من برنامه مسابقه رو پیدا نکردم ولی این ظاهرا بیست و هفتمین دوره این مسابقه هست و شرکت کننده هایی از کشورهای خارجی هم داشت. با توجه به مسیر و تعداد دورها (37 دور) حدس میزنم مجموعا طول مسیر مسابقه حدود 100 کیلومتر بود


اینم یه فروند قهرمان. آخرشم نفهمیدم کی قهرمان شد، فقط فهمیدم محلی نبود چون هیچکس خوشحالی نکرد. در ضمن در ده سال گذشته فقط سه بار فرانسویها قهرمان مسابقه شدن

این «هوخشتره» نیست، بلکه چند فروند قهرمان دوچرخه سوار هستن

اینجا پنج فروند از خواهران و برادران پلیس رو میبینین که تو این هیر و ویر دارن با یکی از اوباش شیطان پرست مهرورزی میکنن
آخرشم بهش دستبند زدن و بردنش

بقیه عکسام رو میتونین اینجا ببینین

۱۳۸۶ خرداد ۱۴, دوشنبه
فرهنگ؟! اخلاق؟! کلاس؟!؛
سلام
ناوگان قطارهای سریع السیر فرانسه یا به قول خودشون «ت ژ و»* که معنی دقیقش «سرعت خیلی بالا» میشه سریعترین ناوگان ریلی جهان هست. البته یه قطار سریعتر ژاپنی هست که سریعتر از ت ژ و حرکت، و در واقع روی منوریل مخصوص پرواز میکنه. ولی بین قطار هایی که روی ریلهای متعارف حرکت میکنن قطارهای فرانسوی سریعترین هستند. تاریخچه مفصلش رو طبیعتا میتونین توی ویکیپدیا بخونین. فقط بدونین که نسل فعلی ت ژ و از سال 1981 عملیاتی شده و در سال 1990 به سرعت 515 کیلومتر در ساعت رسید و حدود 2 ماه پیش رکورد جدید 574 کیلومتر در ساعت رو روی خطی که تقویت شده بود ثبت کرد. ولی سرعت عملیاتی این قطارها حد اکثر حدود 300 کیلومتر در ساعت هست. یعنی بستگی به ریل داره، بعضی ریل های قدیمی اجازه رسیدن به حداکثر سرعت رو به قطار نمیدن
* Très Grande Vitesse
.
یکی از ایراداتی که به سیستم ریلی فرانسه میگیرن اینه که سیستم خیلی سانتالیزه هست. یعنی همه راهها به پاریس ختم میشن. همونطور که توی ایران اگه کسی بخواد با قطار از مشهد بره به کرمان باید بیاد تهران و از اونجا بره کرمان.، در فرانسه همه برای رفتن مثلا از رن به تولوز باید از پاریس رد شد. البته میشه رفت ولی دیگه از قطار سریع السیر خبری نیست
.
بلیط قطار هم خیلی گرون هست مثلا بلیط فاصله 300 کیلومتری رن تا پاریس چیزی حدود 50 تا 60 یورو و بعضی وقتا گرونتر هست. این ارزونی و گرونی بستگی به ساعت حرکت و روز حرکت و اینکه از چند روز قبل بلیط رو بخریم بستگی داره. یه بار من برای یه مسافرت تقریبا هشتصد کیلومتری (فقط رفت) بیشتر از 100 یورو پول دادم. در فرانسه اتوبوسهای بین شهری به این شکلی که ما داریم عملا وجود نداره که هر ساعتی بری بیهقی هر ربع ساعت یه اتوبوس مثلا برای اصفهان باشه. اتوبوسها معمولا داخل شهرستانی هستن. البته هستن اتوبوسهایی که فاصله های دورتر میرن ولی معمولا خیلی دورتر میرن. سفر با این اتوبوسها خیلی ارزونتر از قطار هست ولی تقریبا هرچی شهر سر راه هست توقف دارن، خیلی از همکلاسیهای من که از اروپای شرقی اومدن اینجا تعریف میکنن که مثلا 30 ساعت توی اتوبوس بودن، درحالی که همین فاصله رو اگه با قطار میاومدن حد اکثر10 ساعت طول میکشید

خب اینم یه فروند قطار ت ژ و

این دستگاه های شبیه عابر بانکی رو که میبینین دستگاه فروش بلیط هستن

بعد از اینکه از دستگاه یا از گیشه بلیط خریدیم باید خودمون قبل از سوار شدن بلیطمون رو باطل کنیم که این کار با وارد کردن یه سر بلیط توی اون دستگاه زردی که روی دیوار (عکس بالا) یا روی یه پایه روی سکو (عکس پایین) هست انجام میشه. اون دستگاه روی بلیط ساعت و تاریخ و اسم ایستگاه رو چاپ میکنه. درواقع موقع سوار شدن کسی بلیط شما رو چک نمیکنه، ولی بعدش توی قطار مامور میاد و بلیط میخواد و اگه بلیط نداشته باشیم یا اونو باطل نکرده باشیم جریمه داره. تا حالا فقط یه بار دیدم که قبل از سوار شدن کسی از مسافرا بلیط بخواد و فقط یه بار کسی نیومد بلیطها رو چک کنه. اینجا مثل فیلمها میشه رفت روی سکو و مسافرا رو با اشک و آه بدرقه کرد نه مثل ایران که رفتن روی سکو یه چیزی هست مثل رفتن روی باند فرودگاه. تازه با این حال قطارهای ایران پر از مسافرای بی بلیط هستن!؛

یکی از چیزهای جالب دیگه این هست که بعضی از ایستگاه های قطارشون مخصوصا نزدیک پاریس دقیقا مثل فیلمهای جنگ جهانی هست و اگه جوونکهایی که شلوار بگی پوشیدن و آی پاد تو گوششون هست رو نبینم برای خودم میتونم لحظه ای رو تصور میکنم که یه دسته سرباز ورماخت با یونیفرومهای خاکستری و در حالی که با مسلسهاشون شلیک میکنن ایستگاه رو تصرف میکنن
.

همه اینا رو گفتن که خاطره اولین پیاده شدنم از قطار رو تعریف کنم. از گیجی ها و تعجب کردن توی پاریس و سوت کشیدن گوش توی قطاری که با سرعت 300 کیلومتر حرکت میکرد و در یه چیزی حدود 2 ثانیه از کنار قطاری که از روبرو میاومد رد میشد بگذریم. با خوم فکر میکردم که چقدر وقت داریم برای پیاده شدن از قطار. متوجه شدم که قطار توی ایستگاه های بین راه یه چیزی حدود 2 دقیقه توقف داره. وقتی رسیدیم رن چون نمیدونستم داریم نزدیک میشیم تا آخرین لحظه نشسته بودم در حالی که اونایی که میخواستن پیاده شن رفته بودن جلوی در وایساده بودن. وقتی قطار وایساد همراه محترم بنده که دوستشون رو که اومده بود استقبال ما رو روی سکو دیدن خیلی شیک کیف سامسونتشون رو ورداشتن و پیاده شدن. من موندم و دوتا چمدون حدود 35 کیلویی، یه ساک 15 کیلویی و کوله پشتی 25 کیلویی خودم! این ساک و اون کوله پشتی رو برده بودیم توی هواپیما. خودم در طول پرواز همش نگران بودم از اینکه چهل کیلو بار بالای سرم هست!؛
.
خلاصه آخرین نفر با یه چمدون و اون ساک 15 کیلویی پیاده شدم و همونجا گذاشتمشون رو سکو دوباره برگشتن تو قطار و اون یکی چمدون رو ورداشتم و گذاشتم پایین. بعد برگشتم وسط واگن تا کوله پشتیم رو وردارم. در همین حین یه گروه حدود 20 نفری پیرزن و پیرمرد سوار قطار شدن. من موندم چیکار کنم از یه طرف نمیدونستم قطار چقدر توقف داره، از یه طرف آخرین نفر پیاده شده بودم و اصولا تو این هول و ولا چقدر وقت از دست داده بودم؟ از یه طرف اگه قطار راه میافتاد چیکار میکردم، با اون وضع افتضاح زبان، هیچ آدرس و شماره تلفنی تو فرانسه نداشتم، اگه همراهمو گم میکردم هیچ کاری نمیتونستم بکنم، فکر میکنم حتی یورو هم نداشتم که اگه برم ایستگاه بعدی بتونم برگرم، بلیطم که نداشتم. همه این فکرا در یک آن باعث شد کوله پشتی رو وردارم و تمام فرهنگ و تمدن چندهزار ساله ایرانی و اخلاق و عطوفت اسلامی و کلاس و تریپ روشنفکری رو زیر پا بذارم و بدون یک کلمه معذرت خواهی این پیرمردا و پیرزنای بیچاره رو هل بدم و در حالی که کوله پشتی سنگین رو دنبال خودم میکشیدم به سمت در واگن هجوم ببرم. حالا نگو میتونستم از اون یکی در واگن هم بدون هل دادن پیاده بشم
.
سفرهاتون بی خطر
رن- 14 خرداد 86


برچسب‌ها: ,