افشین در سرزمین گلها
Afshin au pays des Gaulois
۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۰, دوشنبه
چتر نجات و انتخابات
سلام
در زبان شیرین فرانسه «پاراشوت(*)» به معنی چتر نجات هست. همونطور که مستحضر هستین الان انتخابات ریاست جمهوری فرانسه در جریان هست. در طی این مدت من در مناظره ها و اظهار نظرهای کاندیداها و طرفدارانشون چند بار لغت پاراشوت به گوشم خورد و هرچی سعی کردم بفهمم چه ربطی بین چترنجات و انتخابات هست به جایی نرسیدم! مخصوصا اینکه این چترنجات معمولا در مباحث اقتصادی به گوشم میخورد. در نهایت به این نتیجه رسیدم که یا لغت رو اشتباهی متوجه میشم یا پاراشوت معنی دیگه ای داره
(*) parachute
.
مدت زیادی هست که برای ناراحتی زانوم پیش فیزیوتراپیست میرم. البته نمیدونم فیزیوتراپیست دکتر حساب میشه یا نه! لغتی که خود اینا به کار میبرن «کینه(**)» هست. به هرحال ایشون یکی از بهترین فرانسویایی هست که دیدم. خیلی مهربون و باسواد هست. درعین حال استاد دانشگاه هم هست در رشته خودش. منم هردفعه میرم پیشش کلی باهم صحبت میکنیم و کلی چیز ازش یاد میگیرم. یه سگ هم از نژاد افغانی داره که خیلی لاغر و قد بلند هست، شبیه سگ تازی ایرانی ولی با موهای بلندتر
Kinésithérapeute (**)
.
برگردیم سراغ پاراشوت. خلاصه امروز ازش پرسیدم این قضیه اش چیه؟! برام توضیح داد که معنی دوم پاراشوت همون «بازخرید» خودمون هست. یعنی پولی که وقتی کسی رو اخراج میکنن بهش میدن تا وقتی که بتونه دوباره کاری پیدا کنه زندگیشو سر کنه. حالا مشکل اینه که ظاهرا در فرانسه این پاراشوت معمولا شامل حال مدیرا میشه و مقدارشم قابل توجه هست. موردی که الان توی انتخابات ازش استفاده میشه اینه که اخیرا رئیس «شرکت برق فرانسه» رو به علت عدم مدیریت صحیح اخراجش و کردن و رقمی که بهش به عنوان پاراشوت دادن یه چیزی حدود حقوق ده سال یه کارمند معمولی هست. این مسئله ای بوده که مخصوصا احزاب چپ بهش اعتراض کردن و ازش برای فشار به سارکوزی (وزیر کشور سابق که احتمال اینکه رئیس جمهور بعدی فرانسه بشه زیاد هست) استفاده میکنن. حرفشونم اینه که کسی رو که به علت عدم کفایت اخراج شده و در طول مدت مدیریتش هم حقوق خوبی گرفته نباید اینطوری بدرقه کرد
.
زیاده عرضی نیست

برچسب‌ها: , ,

۱۳۸۶ اردیبهشت ۸, شنبه
آرزو بازی
سلام
اون دفعه برای یلدا بازی دعوت شدم که انقدر لفتش دادم که آخرش از نوشتن پشیمون شدم. ایندفعه هم برای آرزو بازی دعوت شدم که فکر کنم اگه این دفعه هم ننویسم دیگه کسی برای بازی دعوتم نکنه. ممنون از دعوت

اولین آرزوم یه آرزوی کاملا خودخواهانه هست: آرزومه که از پل سراط رد بشم
شاعر میگه : خرعیسی (یا شایدم موسی، درست یادم نیست!) گرش به مکه برند ----- چون بیاید هنوز خر باشد
منم با اینکه اومدم دیار کفر، موهامو بلند کردم و قرتی بازی درمیارم و هزار کار دیگه میکنم ولی خودمو ایرانی و مسلمون میدونم و هیچوقتم اینجا اینو مخفی نکردم. حالا بماند اینکه مسلمون شدنم هم مثل اغلب مردم به خاطر مسلمون بودن بابام هست و اگه بابام دین دیگه ای داشت منم احتمالا همونجور میشدم

به نظر من یکی از ایرادایی که بعضی از ما ایرانیا داریم اینه که هویتمون برامون خجالت آور هست و اگه بتونیم مخفیش میکنیم. از عمل دماغ و رنگ کردن مو گرفته تا اسم عوض کردن و خودمونو ایتالیایی و یونانی جا زدن. مقایسه کنین با هندیا و چینیا. البته درسته که چینیا نمیتونن خودشونو جای یونانیا جا بزنن ولی ما به لطف تمدن انقدر ساله مون میتونیم

دومین آرزوم هم یه آرزوی شغلی هست: دلم میخواد عکاس نشنال جئوگرافیک بشم
اینطوری تقریبا هرجای دنیا میتونم برم و عکس بگیرم وانقدر جای برای رفتن و عکس گرفتن هست که هیچوقت تکراری نشه. یاده اولین شغلی که برای خودم انتخاب کردم آتش نشان بود چون آتش نشانا به همه کمک میکردن. فکر کنم اون موقع 5 یا 6 سالم بود. وقتی به مامانم گفتم گفت که خوب آدم باید به همه کنه ولی من باید یا دکتر بشم یا مهندس. بعد از چند سال اولیای محترم به بازرگان شدنم هم رضایت دادن

سومین آرزوم اینه که روزی رو تو دنیا ببینم که صلح برقرار شده
با این وضعی که الان میبینم صلح جهانی به عمر ما قد نمیده، طبق بهترین براوردهای من حداقل یه چند صد سالی لازم هست برای اینکه به روشهای دموکراتیک یا نیمه دموکراتیک صلح در دنیا برقرار بشه، مگه اینکه اون منجی ای که توی همه ادیان توحیدی وجود داره ظهور کنه. خیلی از مشکلاتی که ما در طول تاریخ داشتیم و داریم اینه که هر دین و مذهبی فکر میکنه یا لااقل ادعا میکنه که بهترین هست و تنها دین برحق. اگرم از دستش بربیاد بقیه پر
.
منم که طبیعتا باید منتظر امام زمان باشم. با این فرض که اعتقادات شیعه درمورد امام زمان درست باشه بعد از امام زمان تکلیف همه معلوم میشه و صلح برقرار میشه. البته میدونم این صلح با اون صلح با روشهای دموکراتیک زمین تا آسمون فرق داره! به نظر من یکی از امتیازاتی که مذهب شیعه داره اینه که انقدر آیات و روایات داره که تقریبا هرچی میتونه ازش دربیاره و انقدر احادیث و روشهای کلامی مختلف و فراوون داره که توی مباحثه بتونه دهن طرف رو ببنده. البته تاحالا برام پیش نیومده که با غیر مسلموا درمورد مبانی اعتقادیشون بحث کنم (یه مدرسه مذهبی نزدیک خونه ام هست باید بذارم تو برنامه این تابستون که برم یه خورده انگولکشون کنم) ولی فکر نمیکنم هیچکدوم پایه اعتقادی محکمی مثل تشیع داشته باشن. البته از اون ورهم معتقدم سر خیلی از مسایل از اون ور بوم افتادیم شدید. مثلا این کشت و کشتاری که الان شیعه ها و سنی ها (به قول بعضی دوستان شیعه نماها و سنی ها) توی عراق راه انداختن
.
خداییش اگه ترس از حوادث بعد از مرگ نبود هیچ کدوم از ادیان رو به عنوان روش زندگی توی دنیا قبول نداشتم. خدام که قربونش برم هیچ جا نگفته ما برای چی تو این دنیا هستیم. اصلا برای چی این دنیا وجود داره! این همه فضای خالی برای چی هست؟ این همه خورشید برای چی و کی دارن میسوزن؟ برای این چندتا آدمیزاد؟
.
چند وقت پیش با چندتا دانشجوی چینی داشتیم بحث میکردیم، تازه من متوجه شدم اینا از بیخ عربن! یعنی نه به خدا و پیغمبر اعتقاد دارن نه به دنیای بعد از مرگ ونه حتی به روح، یعنی حتی مثل هندوا به تناسخ هم اعتقاد ندارن. بعد با این وضعیت اعتقادی از همه ما بیشتر از زندگیشون راضی هستن. میگفتن شما غربیا (ما رو هم جزو غربیا حساب میکردن) حریص هستین و برای همینه که از زندگی استفاده نمیبرین و همش جنگ میکنین و سرهم کلاه میزارین. منم گفتم راست میگین، ما فقط شعار قناعت میدیم
.
الان متوجه شدم که نباید 5 تا آرزو کنیم، تازه داشتم گرم میشدم. همون بهتر که همینجا متوجه شدم وگرنه کار به جاهای باریک میکشید
.
پیدا کردن 5 نفر برای ادامه بازی هم سخته ها! منم بعد از پش انداختن بین لینکام این دوستان رو به این امید که تو بازی شرکت کنن دعوت میکنم البته اگه شرکت نکنن هم کاملا بهشون حق میدم: پژمان و بارباماما و نیما و پسر فهمیه و شادی
.
گفتند یافت می نشود جسته ایم ما ----- گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست
.
عکسها رو هم توی کلیسای جامع شهر «ون» در غرب فرانسه گرفتم. کجی عکسها رو هم به بزرگی (میخواستم بگم «راستی» گفتم شاید به کسی بربخوره) خودتون ببخشید
۱۳۸۶ فروردین ۳۰, پنجشنبه
جمعه 13

جمعه قبل سیزدهم آوریل بود. همیشه توی فیلما و کارتونا میدیدیم که اونور آب بعضی چیزا نحس هستن مثل دیدن گربه سیاه، از زیر نردبون رد شدن، شکستن آینه و روز جمعه سیزدهم. ما تو ایران تقریبا از این لوس بازیا نداریم غیر از «صبر اومدن». البته اونایی که معتقد هستن اعیاد مذهبی براشون خوش یمن هست و کارای مهمشون رو چنین روزهایی انجام میدن، ولی عملا روز بدشانسی نداریم. البته قدیما «قمر در عقرب» شدن نحس بود ولی حالا ظاهرا اینطوری نیست یا شایدم هست ولی «یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد»؛

فکر کنم خیلی هم نیازی به روز بدشانسی نداریم. یه خاطره یادم میاد، البته مناسب رو ممکنه اشتباه کنم ولی کلیت ماجرا همین بود. چند سال پیش -یه چیزی حدود 8- شب تولد امام حسین رفته بودم مراسمی که فارغ التحصیلهای دوره نمیدونم چندم یکی از مدارس معروف شدیدا مذهبی -اسمش رو نمیگم- ترتیب داده بودن. یه سید بزرگورای یه چیزی حدود 15 دقیقه رفت بالای منبر. فکر میکنم حداقل ده دقیقه از وقت رو درمورد روزهای نحس و اینکه چه روزهایی هستن و چرا نحس هستن و اون روزها چیکار باید بکنیم و نباید بکنیم صحبت کرد

حالا اینا رو برای این گفتم که بگم که از هفته قبل متوجه شدم برای جمعه سیزدهم شرکتهای بخت آزمایی تبلیغاتشون رو زیاد کردن و جایزه ویژه تعیین کردن، طبیعتا تعجب کردم که چرا روز بدشانسی جایزه ویژه گذاشتن؟! در نهایت متوجه شدم که نحس بودن جمعه سیزدهم مربوط به کشورهای انگلوساکسن، آلمانی زبان و لهستان هست. برعکس در کشور فرانسه جمعه سیزدهم روز شانس هست و بسیاری از فرانسویها تنها در این روزها هست که بلیط لاتاری میخرن یا روی اسبها شرطبندی میکنن. رقم هایی رو که از رادیو شنیدم یادم رفت ولی در این روزها فروش بلیط های لوتو چندین برابر میشه. جالب هست بدونین که در اسپانیا سه شنبه سیزدهم روز خوش شانسی هست

آخرین نکته هم اینکه هر سال حد اقل یک و حداکثر سه بار جمعه با سیزدهم تصادم میکنه. در واقع هر ماهی که با یکشنبه شروع بشه دومین جمعه اش سیزدهم هست. عجب جمله حکیمانه ای گفتم!؛

عکسها هم توضیح خاصی ندارن غیر از اینکه یکشنبه قبل از سیزدهم توی رن-بیشترشون تو پارک تبوغ- گرفتمشون. بقیه عکسها رو میتونین توی گالریم ببینین
امیدوارم از هوای خوب بهاری حداکثر استفاده رو ببرین
۱۳۸۶ فروردین ۲۱, سه‌شنبه
Chambord
سلام

بعد از این مقدمه بریم به شامبوغ. شامبوغ یکی از قصرهای منحصر به فرد فرانسه هست. این قصر به این هدف ساخته شد که محلی باشه برای نشون دادن شکوه و جلال پادشاه فرانسه، مثل تخت جمشید. همونطور که میدونین تخت جمشید هم محل دائمی سکونت شاههای هخامنشی نبود و استفاده اصلیش برای مراسم نوروز و نشون دادن قدرت و عظمت هخامنشیان به دیگران بود

قصر فعلی روی پایه های یه دژ قرون وسطی به فرمان «فرانسوای اول» ساخته شده. معمار قصر شناخته شده نیست چون در قرن هجدهم تمام آرشیو قصر ناپدید میشه ولی حدس زده میشه که لئوناردو داوینچی معمار اصلی یا یکی از طراحان شامبوغ باشه. به دو علت، یکی اینکه این قصر بعد از سفر فرانسوا به ایتالیا و برگشتنش به همراه عده ای از هنرمندای ایالیایی از جمله داوینچی ساخته شده و دیگه اینکه اتودی از پلکان مارپیچ قصر که اونو شاهکار طراحی قصر میدونن بین آثاری که از داوینچی باقی مونده پیدا شده. درضمن لئوناردو داوینچی در قصری در همین نزدیکی مرد و همونجا دفن شد

مهمترین نتیجه سفر فرانسوا به ایتالیا که نمیدونم همراه جنگ و خونریزی بود یا نه این بود که معماری فرانسه با رنسانس ایتالیایی آمیخته میشه و بعد از اون بسیاری از بناها در فرانسه به سبک رنسانس ساخته شدن. شامبوغ یکی از نمونه های بارز معماری رنسانس فرانسوی هست

توی تصویر بالا نمای اصلی (تقریبا رو به شمالغربی) قصر هست و میبینین که بیشتر شبیه یک قلعه هست تا قصر ولی هیچوقت جنگی اینجا صورت نگرفته و مورد حمله قرار نگرفته. بالای عکس هم قسمتی از جنگل رو میبینین. درمورد این جنگل بعدا توضیح میدم

این عکس بهترین پرسپکتیو رو قصر نشون میده. میبینین که نقشه اولیه کاملتر از اون چیزی هست که ساخته شده و احتمالا قرار بوده دوتا برج دیگه هم در این سمت ساخته بشن که خوب هیچوقت ساخته نشدن. همچنین خندق دور قصر رو میبینین که فقط دو سمت قصر رو گرفته. همونطور که گفتم ظاهر قصر شبیه قلعه هست ولی درواقع سیستم دفاعی مهمی نداره

اینم پلان قصر. اون قسمت اصلی و مرکزی «برج اصلی» یا «دیژون» نامیه میشه. پلان دیژون رو به صورت یک بعلاوه بزرگ میبینین با چهارتا قسمت متقارن دورش که هر کدوم یه آپارتمان هست میبینین که هرکدوم از آپارتمانها خوشون یه برج دارن. درست در مرکزدیژون پلکان مارپیچ هست


اینم قسمتی از خندق و درواقع کانال کنار قصر. خاک این منطقه به علت بالا بودن سطح آبهای زیرزمینی نسبتا سست هست و برای جلوگیری از نشستهای بعدی فونداسیون قصر رو روی تیرهای چوبی بزرگی که تا عمق خاک فرو کردن بنا کردن. دقیقا مشابه سیستمی که توی ونیز استفاده شده


اینم چندتا عکس از دیژون که توضیح خاصی براشون ندارم


این قسمتی که میبینین بخش فوقانی پلکان قصر هست که بلندترین قسمت عمارت به ارتفاع 56 متر هست و اون بالا اگه بتونین تشخیص بدین یه گل سوسن یا به قول خودشون «لیس» هست. گل سوسن سمبل پادشاهان فرانسه بود و هرجا که این گل رو ببینیم معلوم هست که یه ربطی به پادشاه داشته

مثلا اینجا هم بالای این دو ستون دروازه هم دوتا گل سوسن میبین

اینم نشون روی در یه کالسکه سلطنتی هست که میتونین سه تا گل لیس رو وسط آرم ها ببینین و روی شنلی هم که جزو آرم هست پر از گل سوسن هست


بالاخره رسیدیم به پلکان معروف قصر. همونطور که گفتم حدس زده میشه که این پلکان توسط لئوناردو داوینچی طراحی شده باشه. اهمیت این پله این هست که از دوتا پله ماریپچ تشکیل شده. یه مقدار تصورش سخت هست، متاسفانه نتونستم عکس که دقیقا سیستمش رو نشون بده پیدا کنم. تصور کنین دوتا فنر رو که توی هم فرو رفته باشن! سختتر شد؟ خوب اون سمبل معروف سازمانهای پزشکی یا دارویی رو دیدن که دوتا مار به هم پیچیدن؟ این پله هم همونطور هست، یعنی دوتا پله مارپیچ دورهم پیچیدن و بالا رفتن. اگه دونفر از طبقه همکف هرکدوم یکی از پله ها رو بگیرن و بالا برن تا پشت بوم همدیگه رو نمیبینن، تازه ممکنه رو پشت بوم هم همدیگه رو نبینن چون هر پله یه در خروجی داره. محض اطلاع بدونین یکی از مناره های مسجد جامع یزد هم پله مارپیچ دوبل داره

چیز دیگه ای که توی این عکس بینین دوتا شومینه هست. این قصر به کاخ صد شومینه هم معروف هست. درواقع 282 تا شومینه در این کاخ وجود داره. این کاخ مجموعا 426 تا اتاق و 77 تا پله کوچک و بزرگ داره


اینم پلکان طبقه سوم. به تزیینات روی سقف هم دقت بفرمایین. این تزیینات تماما از سنگ هست. تمام این کاخ و تقریبا تمام کاخهای فرانسه از سنگ ساخته شدن و برای تزییناتی مثل اینایی که روی سقف میبینین از نوعی سنگ استفاده میشده که سبک و شکننده هست و برش و کندکاری روشون آسون هست. من اول فکر کردم گچ هستن چون با ناخن ساییده میشدن! ولی از استادمون پرسیدم گفت که سنگ هستن

اینم منظره رو به شمال و جنگل یا پارک شامبوغ. این پارک بزرگترین جنگل یا باغ محصور فرانسه هست. این پارک با یه دیوار 32 کیلومتری محصور هست، درست به اندازه جاده کمربندی پاریس! یعنی این جنگل سطحی به اندازه شهر پاریس (بدون حومه) داره. اینجا اصولا یه کلبه شکار بوده. یعنی جنگلی بوده که پادشاه های فرانسه برای شکار به اینجا می اومدن. و بعدا این «کلبه شکار» کوچولو و محقر اینجا ساخته شد. درست مثل «ورسای» که در ابتدا یه کلبه شکار بود و بعدا به بزرگترین مجموعه سلطنتی فرانسه تبدیل شد. هنوز هم در این جنگل شکار انجام میشه و در حال حاضر حدود 600 گوزن و 800 گراز در این جنگل زندگی میکنن

اینم چندتا نمونه از جک و جونورهای شکار شده


آپارتمان فرانسوای اول. این آپارتمان قرینه شپل کاخ ساخته شده. هر کاخی بدون استثنا حداقل یه شپل (به فتح شین و کسر پ) داره. شپل رو که میشه «نمازخونه» ترجمه اش کرد درواقع یه کلیسای کوچیک هست

طبق گفته استادمون اینکه آپارتمان فرانسوا قرینه شپل کاخ هست اشاره به این داشته که پادشاه همسنگ خدا هست

اینم آپارتمان لویی چهاردهم. بازم گل های سوسن رو روی فرش میبینین

آپارتمان کنت شامبوغ

اگه به عکسها دقت کرده باشین کلا یه مقدار کاخ خالی به نظر میاد. درواقع همینطور هست و اگه با قصرهای دیگه مقایسه بشه با توجه به اهمیت شامبوغ خیلی خالی هست. علتش اینه که شامبوغ هیچوقت ساکن دائمی نداشته. اینجا کلبه شکار بوده و درنتیجه غیر از مواقع شکار کسی در این قصر زندگی نمیکرده و هیچ اثاثیه ای هم داخل کاخ نمیمونده. طبق اسناد فرانسوای اول در مجموع فقط 72 شب طی سی و دو سال حکومتش توی این قصر خوابیده! و هربار که فرانسوا به اینجا میاومده تعداد همراهانش به حدود 10 هزار نفر میرسیده. یعنی طی چند روز کلیه اسباب و وسایل و آذوقه ده هزار نفر به کاخ منتقل میشده و بعد از پایان مراسم شکار به همین سرعت کاخ خالی از هرچیز میشده و این اسباب و مبلمانی که اینجا میبین بعدا برای نمایش به اینجا منتقل شدن و معلوم نیست که آیا واقعا اینجا بودن یا نه

خب فعلا چیز خاصی یادم نمیاد. درضمن میتونین یه تعداد از عکسایی که از شامبوغ گرفتم رو توی گالریم ببینین

سلامت بمونین لطفا

رن-21 فروردین 86


برچسب‌ها: ,

۱۳۸۶ فروردین ۱۹, یکشنبه
چگر در ولایت loire

سلام

خوب برگردیم به سفرنامه نویسی خودمون، تقریبا سه هفته قبل، یعنی دقیقا آخرین شنبه و یکشنبه سال 85 بازم در معیت کلاس زبانمون رفتیم به ولایت «لواغ» برای بازدید از یه تعداد جاهای دیدنی

اول یه مقدار از اهمیت منطقه بگم. «لواغ» رودخانه بزرگی هست که از کوههای مرکز فرانسه سرچشمه میگیره و بعد از طی گردن یه مسیر تقریبا 500 کیلومتری ربع دایره ای به اقیانوس اطلس (آتلانتیک) میریزه. دو استان مهم در مسیر این رود وجود داره، یکی لواغ یکی هم لواغ آتلانتیک. و همچنین شهرهای مهمی مثل نانت و اورلئان هم در ساحل این رود هستند

قدیمی ترین آثاری که از زندگی انسان در فرانسه کشف شده مربوط به همین منطقه هست که مربوط به یک میلیون و هشتصدهزار سال پیش هست. از دوران قبل از تاریخ که بگذریم «سلتها» که از اقوام هندواروپایی محسوب میشن حدود15 قرن قبل از میلاد ساکن فرانسه شدن. بعد در قرن دوم قبل از میلاد رومیها خاک فرانسه رو تصرف کردن و تا قرن پنجم میلادی که امپراطوری روم مضمحل شد خاک فرانسه فعلی تحت حکومتی متشکل از رومیها و سلتها(گلها) بود. بعد از فروپاشی حکومت روم اقوام ژرمن ها هم وارد فرانسه شدن و تا قرن ها کل کشور به صورت قبیله ای و فئودالی اداره میشد

در قرن 12 هست که «فیلیپ اوگوست» در یکی از همین حکومتها شاه میشه و قسمتهای بزرگی از فرانسه امروزی رو تصرف میکنه و درواقع اولین حکومت قدرتمند و مستقل فرانسوی رو تاسیس میکنه و برای اولین بار لغت «فرانسه» به معنی «پادشاهی فرانکها» رو برای کشور تحت سیطره اش به کار میبره. به همین دلیل فیلیپ اوگوست رو اولین پادشه فرانسوی میدونن

جالبه بدونین از اون موقع تا قرن هجدهم یعنی موقعی که سر لویی شونزدهم رو با گیوتین قطع کردن همیشه همین خاندان حکومت فرانسه رو در دست داشته وعلیرغم تمام جنگها و پیروزیها و شکستها هیچوقت قبل از انقلاب فرانسه حکومت از خاندان سلطنتی فرانسه خارج نشد

پاریس همیشه شهر مهمی بوده ولی قبل از اینکه لویی چهاردهم در قرن هفدهم دربار رو به ورسای منتقل کنه پایتخت نبود. قبل از اون با عوض شدن هر پادشاه پایتخت و دربار هم محلشون عوض میشده و اهمیت دره لواغ در این هست که در طی این پنج شش قرن حکومت فرانسوی تقریبا همیشه پایتخت در این دره بوده و شاههای مختلف قصرهای کوچک و بزرگی در این منطقه ساختن. مخصوصا از قرن پانزدهم که فرانسوای اول به ایتالیا میره و با تعدادی از هنرمندای ایتالیایی از جمله لئوناردو داوینچی برمیگرده و به تعبیری رنسانس ایتالیایی رو به فرانسه منتقل میکنه

اینم نصف رودخانه لواغ! ساحل سمت چپی که میبینی درواقع یه جزیره وسط رودخانه لواغ هست، بقیه رودخونه از اون ور جزیره میگذره. ما شب رو توی این جزیره که فکر میکنم حدود دو نیم کیلومتر طول و چهارصد متر عرض داشت خوابیدیم. همینطور که میبینین لواغ یه رود بزرگ و پرآب هست. اون قلعه ای هم که در ساحل سمت راست هست قلعه «سوموغ» هست که ما ازش بازدید نکردیم
.

اون عکس بالایی رو از روی اون پل روبرو گرفتم
.
خوب این مقدمه خودش به اندازه یه پست کوچولو شد! احتمالا توی سه تا پست دیگه چندتا از مهمترین بناهایی که توی این سفر دیدیم رو براتون معرفی میکنم

رن-19 فروردین 86

برچسب‌ها: ,