افشین در سرزمین گلها
Afshin au pays des Gaulois
۱۳۸۶ فروردین ۱۰, جمعه
چند فقره حال گیری در ابتدای سال
حال گیری یعنی فیلم 300 رو با کیفیت خوب دانلود کنی و بشینی ببینیش و با اینکه میدونی قراره چی ببینی و با وجود اینکه «هنر نزد ایرانیان است و بس» برات مایه خنده هست و میدونی کسی با دیدن این فیلم درمورد ایرانیا قضاوت نمیکنه وقتی نمونه های زنده رو دارن میبینن و میدونی خیلیا نمیدونن پرشیا همون ایران هست و میدونی خیلیا فرق ایران با عراق رو نمیدونن و میدونی خیلیا بعد از اینکه از سالن میان بیرون اگه ازشون بپرسی فیلم چطور بود میگن فیلم فوق العاده ای بود ولی نمیدونن موضوع فیلم چی بود و میدونی هزاران فیلم دیگه مثل این درمورد تمام ملتها و نژادها و مذاهب ساخته شده و میشه و خواهد شد بازم حالت گرفته بشه وقتی میبینی که پارسی ها چطوری نشون داده شدن
.
راستی من هنوز نفهمیدم چرا ایرانیا فکر میکنن خیلی با حال هستن یا بودن!؛
.
حال گیری یعنی با توییتر از طریق عصرونه آشنا بشی بعد خروجیش رو بفرستی رو موبایلت و کلی حال کنی بعدش یه بار قبل از اینکه صفحه کلید قفل بشه اونو بندازی تو جیبت و بدوئی طرف کلاس بعد ببینی پیغام اومده وخودش بهش جواب داده با اس ام اس خالی اونم 20 تا! تازه به شماره بین المللی! حال گیری وقتی کامل میشه که برای هر کدوم از اون اس ام اس های خالی که فرستادی یه پیغام تبریک و تشکر از توییتر بگیری
.
حال گیری یعنی تنها همکلاسی روست که مثل اغلب روسها کوه یخ و برج زهرمار نیست تابستون فرانسه رو ترک کنه و مثل بقیه بهت بگه میاد ایران دیدنت، بعد از شش ماه از طریق یه همکلاسی ژاپنی متوجه بشی که برگشته فرانسه ولی تو یه شهر دیگه، بعد شماره اش رو با دوست ژاپنی چک کنی و کلی ذوق کنی ولی وقتی زنگ بزنی یه پسر عرب گوشی رو ورداره
.
حال گیری یعنی زبان شتری رو خراب کنی! آخه نامردا یعنی صورت مسئله باید سه صفحه باشه و منم دو ساعت وقت داشته باشم و این «پنیر خور»های مادر زادم دو ساعت!؟
۱۳۸۵ اسفند ۲۸, دوشنبه
کی منو پینگ کرد!؟
سلام
نمیدونم چرا پینگ شدم!!!؛ حالا برای اینکه دست خالی برنگردین یه مورد به لیست قبلی اضافه کنم؛
.
صبح بخیر هم در زبان شیرین فرانسه وجود نداره. اون «بن ژور» معرفی که شنیدین یعنی «روز به خیر». در بعضی مواقع خاص دیدم که از «گود مورنینگ» استفاده میکنن وقتی دقیقا تاکیدشون روی صبح هست. مثلا رادیوی محلی شهر رن یه برنامه داره به نام «گود مورنینگ رن»؛
.
راستی امروز برف اومد! عجیب اینه که هواشناسی از چهار روز قبل (شایدم قبلتر) پیش بینی کرده بود ولی من باور نمیکردم. توضیح بدم که در این گوشه فرانسه زیاد برف نمیاد. در طی ای دوتا زمستونی که من اینجا بودم فکر میکنم مجموعا 7 یا 8 بار برف اومد. حالا فکر نکنین مثل مسکو برف اومده ها! نه! یه سانت برف میاد بعد یا بارون میاد آبش میکنه یا یکی دو ساعت میمونه خودش بر اثر گرمای هوا آب میشه؛
.
یه بار دیگه سال نوتون مبارک باشه

برچسب‌ها: ,

۱۳۸۵ اسفند ۲۴, پنجشنبه
چی میگن؟ چی نمیگن؟
سلام
زبان شیرین فرانسه هم مثل هر زبان شیرین دیگه ای بعضی لغتها رو داره که سایر زبانها ندارن و بعضی لغتها هستن که توی این زبان وجود ندارن. اینا چندتا لغت و اصطلاح هستن که ما داریم، ولی توی زبان فرانسه مستقلا وجود ندارن یا لااقل من پیدا نکردم
.
اصطلاحات فرانسه رو نمیتونم به فرانسه بنویسم. همینطور که میدونین ادیتور بلاگر متن فارسی و لاتین رو قاطی میکنه. به هرحال نوشتنشون هم خیلی مفید نیست چون اونایی که فرانسه بلد نیستن که به دردشون نمیخوره و اونایی هم که فرانسه میدون که خوب لابد اینارو میدونن! یا اگه نمیدونن جایزه شون اینه که برن از معلمشون یاد بگیرن؛
.
طبیعی هست که اشتباه کنم و خوشحال میشم کسایی که بیشتر از من با این زبان آشنا هستن راهنماییم کنن
.
شلوغ: نمیدونم چرا برای شلوغ لغت مستقل ندارن! وقتی میخوان بگن جایی شلوغ هست میگن «خیلی آدم هست» و وقتی میخوان بگن چیزی شلوغ هست مثلا یه عکس، میگن «پر» هست
.
خلوت: برای خلوت هم لعت ندارن وقتی میخوان بگن جایی خلوت میگن «خیلی آدم نیست»! و وقتی میخوان بگن چیزی خلوت هست میگن «خالی» هست
.
خورشت: خوب اینا عملا چیزی مثل خورشت توی غذاهاشون ندارن و در نتیجه براش لغتی هم ندارن. نزدیکترین لغتی که برای خورشت دارن «سس» هست که برای ما با خورشت خیلی فرق داره. فرانسوی هایی که خورشت های منو دیدن همشون بهش گفتن سس. دنبال لغت دیگه برای خورشت نگردین
.
غیرت: اینم مثل بالایی، وقتی خودشو ندارن لغتشم ندارن دیگه! درواقع لغتی که اینا استفاده میکنن «حسادت» هست که هم برای مرد هم برای زن و هم برای بچه ها استفاده میشه
.
عافیت باشه: این «عافیت باشه» که ندارن «عافیت باشه» بعد از حموم هست، اینا همچین چیزی ندارن. درمورد عافیت باشه بد از عطسه چیزی که میگن معنیش یه چیزی میشه مثل «به آرزوهات». ظاهرا یه جور دعا هست. بعضیام در جوابش میگن «مال تو هم شامل بشه» که یه جور جواب مودبانه هست
.
قبل: وقتی میخوان مثلا بگن «2 روز قبل دیدمش» میگن «دو روز هست که دیدمش». برای اینکه اینطوری بگیم «فلان قدر قبل» یه خورده زمان میبره. انگلیسی زبانها هم همین مشکل رو دارن، احتمالا بقیه هم این مشکل رو دارن ولی یه بار داد معلممون (برای اونایی که میشناسن: مادام لوغوا) از دست انگلیسی زبنونها (مشخصا امریکاییها) دراومد که من چند بار بگم «فایو دیز اگو» رو فراموش کنین!؟
این استادمون خیلی باحال هست و شدیدا نگران محیط زیست. تا میتونه از وسایل نقلیه عمومی استفاده میکنه، ماهی پرورشی نمیخوره و بیشتر مواد خوراکیش رو خودش توی مزرعه اش تولید میکنه. خیلی هم آدم روشنی هست و تنها معلمم بود که وقتی ما درمورد فرهنگ و آداب و رسوم کشورامون صحبت میکردیم یادداشت برمیداشت. یه بارم نمیدونم صحبت چی شد (علی یادت هست؟) که ما فهمیدیم داره درمورد لیمو عمانی حرف میزنه. منم این دفعه که رفته بودم ایران براش یه کیسه لیمو عمانی تواضع آوردم. توضیح اینکه این فقره پاچه خاری (خواری؟) برای نمره های ترم های آینده بود
.
قبلا: به جای قبلا میگن «یه وقت دیگه» مثلا وقتی میخوان بگن «قبلا اینجا بودم» میگن «یه وقت دیگه اینجا بودم»؛
.
هموطن و همشهری: وقتی میخوان بگن دونفر با هم همشهری یا هموطن هستن میگن هردوتاشون از فلان شهر یا فلان کشور میان. یا میگن اینا هردو فلان جایی هستن
.
همکلاس: برای همکلاسی هم لغت ندارن، کلا همیتشون کم هست. یه لغتی که بعضی وقتا برای همکلاسی استفاده میکنن دقیقا معنی «رفیق» میده که کمونیستها استفاده میکنن که خوب زیاد کاربرد نداره. یه لغت دیگه هم هست که برای بچه های دبستانی به کار میره. برای اینکه بگیم با کسی همکلاسی هستیم میگیم باهم درس میخونیم. یکی از استادای ما هم «همکار» رو بعضی وقتا به معنی همکلاس به کار میبره ولی زیاد بهش اعتباری نیست
.
و از همه مهمتر جمله موردعلاقه دانشجوهای سخت کوش ایرانی یعنی «خسته نباشین» در زبان فرانسه وجود نداره. یه جمله دارن که معنیش یه چیزی هست شبیه «بازی خوبی بود» یا «بازیت خوب بود» که مثل «دمت گرم» یا «دست مریزاد» معنی میده و بعد از بازی یا هنرنمایی میگن که به هرحال معنی خسته نباشید نمیده و نمیشه توی کلاس استفاده کرد. جمله ای که بعضی استادا ته کلاس میگن یه چیزی هست شبیه «میتونیم بس کنیم» که بازم معنی خسته نباشید نمیده. و جالب اینه که طی این یه سال و نیمی که اینجا کلاس میرن تاحالا نشنیدم دانشجویی چیزی بگه که معنیش این باشه که استاد درسو تموم کنه و حتی وقتی ساعت کلاس تموم میشه چیزی نمیگن و فقط وسایلشونو جمع میکنن
.
فعلا چیزی یاد نمیاد ولی این لیست بلندتر از این حرفهاست
.
سلام باشین و سال خوبی هم داشته باشین، احتمالا نمیتونم قبل از عید چیزی پست کنم
رن-24 اسفند 1385

برچسب‌ها: ,

۱۳۸۵ اسفند ۱۹, شنبه
موزه لوور شعبه امارات

سلام
خلاصه خبرو بخونین و حالشو ببرین: ((وزیر فرهنگ فرانسه با همتای اماراتی خودش شیخ نمیدونم چی چی آل نهیان قراردای رو امضا کرد که به موجب اون موزه لوور به مدت سی سال در امارات یه شعبه دایر میکنه. برای این منظور موزه لوور کارشناساش و آثار هنریش رو به امارات میفرسته. ارزش قرارداد یک میلیارد یورو هست))؛

هموطنان عزیزی که برای استفاده از بازارها، سواحل و دیسکوهای دوبی اونجا تشریف میبرن، از سال 2012 میتونن از موزه لوور شعبه ابوظبی هم بازدید به عمل بیارن

من نمیدونم این برادران شیخ نشین ما دیگه از چی میخوان پول دربیارن؟! اون از پیست اسکی ساختنشون وسط بیابون اینم از موزه زدنشون. دلمون خوش بود و به تمدن فلان قدر ساله مون مینازیدیم، حالا باید ببینیم چیزایی که چشم آبیا و موبورا ازمون دزدین زیر دماغمون میره توی موزه های عربی
.
اونوقت ما سدی میسازیم که پاسارگاد بره زیر آب
.
اینم نمیدونم این مسئولان عزیزمون کی میخواد حالیشون بشه که توریسم یکی از پردرآمدترین و کم دردسرترین صنعت های دنیا هست، نه کسی میاد برعلیه اش قطنامه صادر کنه، نه فرهنگمون پایمال میشه. باید ببیین اینجا با یه کسر کوچیک از منابعی که ما توی ایران داریم چیکار میکنن و چه درآمدی دارن
.
اگه اشتباه نکنم طبق گفته سازمان جهانی جهانگردی (ورلد توریسم ارگانیزیشن) هر توریست برای 10 نفر در کشور میزبان شغل ایجاد میکنه
.
تو این مدتی که اینجا بودم بعد از اینکه چندتا کتاب و فیلم از ایران نشونشون میدم و یه قرمه سبزی تو حلقشون میریزم و تا حدودی اون ذهنیت منفی رو از ذهن این فرانسویا پاک میکنم بعضیاشون بهم میگن ایران کشور خیلی قشنگی هست و دلشون میخواد ایرانو ببینن و ازم میپرسن میتونیم برای تعطیلات باهم بریم ایران؟ بهشون عرض میکنم اول تشریف ببرین سفارت ایران و بعد از اینکه ثابت کردین جاسوس (جاسوسه) نیستین و ویزا گرفتین بیاین من در خدمتتون هستم و اونا با چشم ای گرد شده میگن مگه باید ویزا گرفت؟
.
اون عکسای بالای پست هم مال موزه لوور شعبه پاریس هست. اگه عمری باقی بود حتما یه پست هم درمورد لوور مینویسم. فقط یه جمله از قول یکی از دوستان (که اگه خواست بگه اسمشو بنویسم) بگم: «بعد از گفتن هنر نزد ایرانیان است وبس، باید یه شیشکی هم اومد».؛
.
رن- 19 اسفند 85
۱۳۸۵ اسفند ۱۵, سه‌شنبه
Mont Saint-Michel

سلام

این هفته نه اون یکی هفته برای پنجمین بار رفتم به «کوه سن میشل». این کوه بلا تردید یکی از مهمترین مراکز توریستی فرانسه هست. شما هر کتاب راهنمای توریستی درمورد فرانسه رو باز کنین معمولا یه عکس تمام صفحه و گاهی دو صفحه ای از این کوه توش پیدا میکنین. بعلاوه به نوعی مقدس ترین محل و مهمترین مقصد زیارتی داخل فرانسه هست یا بهتره بگم بود؛

.علت اینکه طی این یک سال و نیم پنج بار اینجا رفتم اینه که مهمترین محل توریستی نزدیک شهر ما هست (به فاصله یه ساعت با ماشین) و اینکه کلاس زبان ما هر ترم یه بار یه سفر یه روزه به اینجا ترتیب میده و استادمون هر دفعه ما رو با توضیحاتش شگفت زده میکنه. من تا به حال سه دفعه با این استاد اینجا اومدم، و باید بگم خیلی فرق بود بین بار اول و این بار آخر. بار اول که اومدیم توی زبان فرانسه به قول مهدی «نول نول» بودم و یه چیزی کمتر از 5 درصد حرفهای استادو فهمیدم ولی اینبار چیز زیادی نبود که متوجه نشده باشم. لازم به گفتن نیست که استاد به ساده ترین و شمرده ترین فرم صحبت میکرد؛

به هر حال اگه یه موقع گذرتون به فرانسه افتاد سعی کنین اینجا رو از دست ندین، البته داشتن یه راهنمای مجرب خیلی مهم هست چون مثل تمام جاهای دیدنی چیزهای زیادی هست که همینطوری دیده نمیشن و باید خونده باشین یا براتون توضیح بدن تا متوجه بشین
به هرحال خیلی فرق هست بین اینکه با یه راهنمای مجرب برین کوه سن میشل یا با «آل جون»! آل جون رو نمیشناسین؟ عیب نداره چیزی رو از دست ندادین غیر از یه قلب طلایی که پشت ستاره حلبی هست و یه خروار جک؛

درمورد عکسها هم بگم غیر عکس های اول و آخر بقیه رو خودم گرفتم، اینو گفتم که یه موقع فکر نکنین با 5 یورو هم اتوبوس برامون میگیرن هم بلیط ورودی مونو میگیرن هم یه راهنمای رسمی همراهمون میکنن و هم سوار هلیکوپترمونم میکنن. فقط اون سه تا اولی رو میکنن

همینطور که توی ین عکس میبینین کوه سن میشل موقعیت جغرافیایی خاصی داره، خود کوه درواقع یه جزیره سنگی هست که تا صد سال پیش به خشکی اصلی وصل نبود. اون جاده ای که میبینین تقریبا صد سال پیش ساخته شده و الان قراره که جاده رو وردارن تا کوه سن میشل دوباره جزیره بشه. این ساحل شنی که میبینین دومین جذر و مد بلند دنیا داره که در حالت حداکثرش 15 متر هست و دریا از این ساحل موقع جذر حدود 12 کیلومتر فاصله میگیره. من خودم یه بار مد دریا رو دیدم، خیلی سریع پیش میاد به قول استاد با سرعت اسبی که چهار نعل میتازه! همیشه به ما میگفتن که تنها روی شنها نریم چون خطرناکه، ولی تا خودم با چشمهای خودم ندیدم باور نکردم چقدر خطرناک هست
این احتمالا اولین تصویری هست که توی ذهن خیلی از بازدیدکننده های کوه سن میشل نقش بسته. من توی هر چهار فصل اینجا اومدم ولی همیشه صبح هوا اینطوری بود! البته نباید نگران بود، هوای اینجا بسیار متغیر هست، سه روز از پنج روزی که من اینجا بودم ظهر یا بعد از ظهر هوا آفتابی شد با آسمون آبی آبی

مثل این ظهر تابستان!؛ کل جزیره رو میشه به سه قسمت مهم تقسیم کرد، برج و باروی حفاظتی که دور جزیره هست، دهکده و صومعه. این عکس رو از روی دیوار گرفتم و میتونین قسمتی از دهکده و در اون بالا صومعه رو ببینین؛

دروازه پادشاه! با پل متحرکش که قبلا فقط توی فیلما و کارتونها دیده بودم. یه موقع فکر نکنین اینجا خلوت هست اینجوریا! هر وقت سال بیاین اینجا ده ها گروه توریست و از همه بیشتر ژاپنی اینجا میبینین؛

من اصولا دلم نمیخواد توی عکسهای معماریم آدم بگنجونم، نمیدونم چرا بهم نیچسبه آدم مخصوصا زیادش توی عکسام باشن مگه اینکه بخوام یه مقیاسی دست بیننده بدم یا خود آدما موضوع عکس باشن یکی از مغازه ها که پر هست از شمشیر و خنجر و سایر آلات حرب؛

اینجا همیشه به علت موقعیت خاص جغرافیاییش مورد تهدید و تهاجم بوده و بارها اشغال و کم یا زیاد تخریب شده درنتیجه به علت سابقه نظامی گری که داره فروش لوازم نظامی قستی از فرهنگ و هویت محل هست

اینم یه مغازه سوغاتی فروشی دیگه که همه چیز از گردنبند و کاسه و بشقاب و رو بالشی و تی شرتهایی که عکس های سن میشل روشون هست گرفته تا کتاب و کارت پستال و شمشیر و پرچم و کشتی های مدل توی بطری میفروشه
مجسمه ژان دارک جلوی یه کلیسای کوچیک داخل دهکده. ژاندارک یکی از قهرمانان ملی فرانسه هست که باعث شد جنگهای صد ساله فرانسه و انگلستان به پایان برسه. بد نیست بدونین که جنگهای صد ساله درواقع 113 سال طول کشیدن و در نهایت ژان دارک به جرم خیانت و جادوگری زنده زنده در آتش سوزانده میشه
اینم زره شوالیه برای خانم های مینی ژوپ پوش!؛

اینجا ورودی موزه نظامی جزیره هست. هر دفعه که اینجا میام میگم دفعه بعد از موزه بازدید میکنم ولی هنوز نتونستم. دفعه بعد اگه اینجا رفتم بهتون میگم

قسمتی از خانه ها جزیره و دیوار سمت راست که درواقع باروی شهر هست. در این قست فرانسه به طور سنتی خانه ها سنگی هستن و انصافا ساختمونهای قشنگی هم با سنگ میسازن

اینجا هم روی دیوار هست و اون ساختمون روبرو یکی از برج ها هست. داخل این برج سه طبقه هست و روزنه های مخصوص تیراندازه و شلیک توپ داره

اولین ورودی صومعه! همینطور که میبینین شباهتی به صومعه نداره و مثل قلعه هست. علتش رو قبلا گفتم که جنگهای فراوونی بوده که اینجا به وقوع پیوسته و درواقع نیاز حفاظتی بوده که صومعه رو به دژ تبدیل کرده


نمونه های دیگه ای دیوارهای صومعه!؛
پلکان اصلی. پشت اون پیچ اون سردری بود که عکسش رو دیدن. ساختمون سمت چپ بخشهای مقدس و عبادتگاه های صومعه قرار دارن و ساختمان سمت راست بخش اقامتی. هنوز هم یه گروه فکر میکنم 60 نفره از راهب ها و راهبه ها اینجا زندگی میکنن و هر روز در صحن کلیسا مراسم مذهبیشون رو انجام میدن

صحن اصلی کلیسای صومعه. باید اینجا تشریف بیارن تا بهتون بگم چرا نصف کلیسا رومی هست و نصفش گوتیک، چرا نصف قست رومی دیگه نیست، چرا شیشه هاش مثل اکثر کلیساها ویترای های رنگی از قدیسین نداره، چرا طاقهای قسمت شمالی با قسمت جنوبی فرق دارن، چرا شعمدان هفت شاخه کنار صلیب هست و ...؛

اینم یکی از راهب ها که داره صدای ناقوس رو برای مراسم مس به صدا درمیاره و هم کلاسیهای ندید پدید بنده که مثل من ندید پدید ازش عکس میگیرن


کلواتخ یا «محل سکوت»! اینجام از اون جاهایی هست که خیلی داستان برای تعریف کردن داره، این قسمت از صومعه که اینجا طبقه سومش هست رو شاهکار معماری کل مجموعه میدونن
تصویر دیگه ای از کلواتخ که منو یاد سریال «ارتش سری» میندازه


تنها سالن صومعه که شومینه داره.اگه شومینه توی عکس نمیبینین زیاد مهم نیست عوضش طاقها و ستونهای گوتیک رو میبینین. اصولا صومعه محل عبادت و ریاضت کشیدن هست و به همین دلیل هیچ جا شومیه وجود نداره. علت اینکه توی این سالن شومینه هست اینه که از این سالن برای نسخه برداری از کتابها استفاده میشده و شومینه هایی که اینجا هستن برای اینکه که اون کسایی که اینجا کار میکردن بتونن بنویسن و جوهرشون یخ نزنه


کلیسای زیر زمین!؛

اینجا قدیمی ترین و به نوعی مقدس ترین محل صومعه هست. اون دیوار سنگی وسط عکس رو که میبینین قسمتی از دیوار اولین کلیسایی هست که در قرن هشتم اینجا ساخته شده. در حال حاضر این قسمت به روی عموم بسته هست و امکان بازدیدش برای همه ممکن نیست. ما چون بچه های خوبی بودیم و خانم معلممون خودش مدیر یه موزه توی شهر همسایه هست برای ما پارتی بازی کرد واینجا رو نشونمون داد


توی این عکس همه دارن میخندن ولی درواقع اینجا مخوفترین محل صومعه هست: زندان! این سیاهچالی ما دیدم دوتا دهلیز تقریبا 1.5 در 2 متر داشت که در دل صخره تراشیده شده بودن، بدون پنجره، و تنها ارتباطش با خارج یک در بود. نمیدونم اونجا چجوری سر میکردن وقتی تنها راه ورود هواشون سوراخ کلید در بود! چجوری قضای حاجت میکردن و ...؛


اینم کوه سن میشل در هوای آفتابی غروب، دوراقع این تنها باری بود که در هوای آفتابی برای گرفتن عکس اینجا توقف کردیم، چون همیشه یا هوا ابری بود، یا اتوبوس نگه نمیداشت چون صبح نگه داشته بود و همیشه صبح ها هوا ابری بود!؛


من و استاد
توضیح اینکه اونی که کاپشن رنگی پوشیده، دستاش تو جیب کاپشنش هست، داره به دوربین نگاه میکنه و لبخند میزنه من هستم؛


چون نمیخوام صفحه رو بیشتر از این سنگین کنم دیگه بیشتر توضیح نمیدم و عکس نمیذارم وگرنه چدصدتا عکس از اینجا دارم. تازه هنوز نتونستم یه دل سیر عکس بگیرم چون همیشه یا با گروه بودم و یا هوا افتضاح بوده. امسال تابستون یه روز باید تنهایی بیام اینجا یه 24 ساعت بمونم و عکس بگیرم


دیگه خسته نباشین، سفر خوبی بود، شیرینی بچه هام یادتون نره


یه چیز جالب بگم لغتی که اینا برای انعام دارن معنی دقیقش «برای نوشیدن» هست که مثل «پول چایی» خودمون میشه




رن -15 اسفند 1385

برچسب‌ها: ,

۱۳۸۵ اسفند ۱۱, جمعه
Blood Diamond
سلام
چند هفته پیش فیلم الماس خونین رو دیدم. میتونین با استفاده از روشی که اینجا توضیح دادم با کیفیت خوب دانلودش کنید. اول درمرد اسم فیلم یه توضیح بدم. الماس که معرف حضورتون هست! ولی شاید نتونین که الماس تقریبا به هر رنگی پیدا میشه. الماس خالص کاملا شفاف هست. ولی اگه داخل بلور کربن مواد معدنی دیگه ای وجود داشته باشه الماس یه ته رنگی میگیره و درنتیجه قیمتش میره بالا. مثل الماس زرد، صورتی وسیاه. البته الماس سیاه درواقع سیاه نیست بلکه خاکستری هست؛

با این مقدمه «الماس خونین» میتونه خیلی ساده اسم نوعی از الماس باشه که ته رنگ قرمز داره، ولی درواقع الماس خونین به الماس هایی گفته میشه که در مناطق جنگی و تحت شرایط غیر انسانی بوسیله اسرا استخراج میشن و غالبا بعدا همین الماس ها خرج خرید اسلحه برای جنگ های داخلی همون کشور میشن! سالها هست که در بعضی کشورهای آفریقایی مثل آنگولا، سیرالئون، لیبریا، ساحل عاج و کنگو الماس خونین استخراج میشه؛

مورد دیگه ای که فیلم بهش میپردازه «کودک- سرباز» یا «بچه-سرباز» هست. بچه سرباز پسر بچه های کوچکی (در سن دبستان) هستند که توسط گروه های شورشی از خانواده هاشون جدا میشن، و طوری تربیت میشن که آدم بکشن! یاد مزرعه حیوانات افتادم؛

این دو فوق توی این فیلم برای من جدید بودن. بقیه فیلم یه فیلم اکشن خوش ساخت هست و همونطور که احتمالا فهمیدین توی اسکار امسال هم در 5 رشته نامزد شد؛

دوتا صحنه توی فیلم برام خیلی تلخ بودن. یکی صحنه ای اوایل فیلم هست که «شورشی های انقلابی» به یه روستا میریزن و خونه ها رو آتیش میزنن، یه عده رو میکشن، یه عده رو به بردگی میبرن و دست های یه عده دیگه رو قطع میکنن. رییس گروه میگه: «جوون، تو باید بفهمی! دولت ازت میخواد که رای بدی: "آینده در دستان شماست". حالا ما آینده هستیم، ما دستات رو میگیریم، بدون دست! بدون رای!» و دستش اون جوون رو قطع میکنن؛

یکی هم صحنه ای هست که دوربین با یه تراول آروم بچه سربازها رو درحالی که «کیف مدرسه» روی کولشون هست درحال پیش روی و تیراندازی به زنها و بچه های دیگه نشون میده؛

بقیه فیلم رو تعریف نمیکنم ولی فیلم بدی نیست، سعی کنین ببینینش. بعد از دیدن فیلم بعضی مشکلاتی که تو ایران داریم خیلی مسخره به نظر میان! لااقل یه امنیت نیم بندی برقرار هست. حالا نگین از احمدی نژاد طرفداری میکنه! الان که اینجام میفهمم امنیت اجتماعی یعنی چی!؛
؛
به امید روزی که دیگه جنگی نباشه
رن-12 اسفند 1385